اهمیت گرامی‌داشت جشن نوروز در افغانستان کنونی

اهمیت گرامی‌داشت جشن نوروز در افغانستان کنونی
در این متن کوتاه از رمان «تصویر عبرت/ بی‌بی خوری جان» نوشته محمد عبدالقادر افندی، نویسنده افغانستانی که صد سال پیش نوشته شده و نخستین داستان مدرن معاصر افغانستان است، پیام نوروز به صورت فشرده آمده است:
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی موسسه فرهنگی اکو؛ پس‌فردا، یوم دوشنبه، نوروز وارد می‌شود. چون نوروز در ممالک وسط آسیا بهترین موسم در شمار است، لهذا این موسم دل‌افروز را در ایران و افغانستان از ایام سلطنت سلاطین کیان تا این زمان جشن می‌گیرند. چه امیر و چه فقیر، چه پادشاه و چه وزیر به‌ قدر حیثیت خویش، مکانات خود را مزیّن می‌نمایند و عیال و اطفالشان، لباس‌های فاخره به‌ حسب وضع خود می‌پوشند. کسی در خانه‌ی خویش این یوم فیرو‌ز را به‌‌ سر می‌برد؛ برخی در باغ‌ها و غیره‌‌. اکثریه جهت تبریک و تهنیت به جای خویشان و اقربا می‌روند. غرض، به ‌هر نَهج که ممکن باشد، سعی بلیغ می‌نمایند که به مسرّت به ‌‌سر شود. (رفتن بی‌بی‌ ‌خوری ‌‌جان‌ به شهدای صالحین نزد صفدرملنگ)
 
چرا نوروز در زمان ما و برای ما اهمیت دارد؟ نوروز چه آموزه‌هایی برای ما دارد که آن را گرامی می‌داریم؟ چرا واپس‌گرایانی مانند طالبان و آن‌هایی که اندیشه‌های طالبانی دارند، نوروز را نمی‌پسندند و با آن می‌ستیزند؟ از آسیب‌شناسی نوروز هم در چند جمله سخن می‌گوییم.
 
 
 
نسبت ما با نوروز
 
نکته اول این است ‌که ما چه نسبتی با نوروز داریم؟ می‌دانیم که خاستگاه آیین نوروز، باکتریا یا باختر یا بُخدی یا بلخ است و با روز بر تخت‌نشینی جم ارتباط دارد:
 
بر تختی از زَر نشست و مردم، وی را دیدندکه فروغِ خورشید بر او می تابید. پس او را بزرگ داشتند و شادی کردند و آن روز را نوروز نامیدندکه گویی دو خورشید طلوع کرده بود. آن‌گاه لقبِ «شید»را به نامِ جم افزودند و او را جمشید خواندند؛یعنی جمِ نورانی. به این مناسبت، به هم هدیه دادند و سپاس و تبریک گفتند.
 
به جمشید بر گوهر افشاندند                              مر آن روز را «روز نو» خواندند
 
سرِ سالِ نو، هرمزِ فروَدین                                  برآسود از رنج، تن؛ دل زِ کین
 
به نوروزِ نو، شاهِ گیتی‌فروز                                 بر آن تخت بنشست فیروز روز
 
بزرگان به شادی بیاراستند                                می و رود و رامشگران خواستند
 
چنین جشنِ فرخ، از آن روزگار                           بمانده از آن خسروان یادگار
 
نکته دوم این است که همه آیین‌های نوروزی مثل سفره نوروزی (حالا هر کسی از آن به هر نامی که یاد کند: هفت شین، هفت میوه یا هفت سین)، چهارشنبه سوری، جشن بابه دهقان، نهال‌نشانی و دیگر آیین‌های خرد و کلان حکمت‌های خاص خود را دارند که الان فرصت پرداختن به تک تک آن‌ها نیست. در این‌جا فقط مؤلفه‌هایی را بیان می‌کنم که بیان‌گر اهمیت نوروز در جامعه‌هایی مانند افغانستان است که آن را گرامی می‌دارند.
 
 
 
ویژگی‌های نوروز
 
توجه به آفرینندگی و خلیفه‌اللهی انسان و تبلور صفات الهی در انسان
آفرینندگی (نهال‌نشانی یا درخت‌کاری و سبزه‌کاری)، بخشایش و بخشش (آشتی، دیدار و عیدی و هدیه دادن)، احسان و مهربانی (نذرها و صله رحم)، امیدآفرینی (برنامه‌های شادی‌آفرین برای مبارزه با افسردگی و وادار کردن همه به فعالیت، حرکت و پویایی) و ساختن و ساختن (در هر بخش از آیین‌های نوروزی، «ساختن» آن هم به وجه احسن مشهود است، نه خراب و نابود کردن ـ مگر از بین بردن جلوه‌های اهریمنی ـ) همگی ویژگی‌هایی است که به باور ما ویژگی‌ها و صفت‌هایی است که زیبنده خداست. اگر ما هم می‌خواهیم به خلق الهی آراسته شویم، باید چنین کنیم. آیین‌های نوروزی نماد این موضوع و نوروز، بهترین زمان تحقق آن‌هاست.
 
 
 
حکمرانی مطلوب (حکومت‌داری خوب/ به‌زمام‌داری/ Good Governance)
در دوره جمشید، مرگ وجود نداشت. آفریدگان زود تکثیر می‌شدند. به همین دلیل، زمین سه بار گسترش پیدا کرد. او با مرگ و دیوها مبارزه می‌کرد. جمشید، نماد فرمانروای دانا و خردمند است. فریدون هم که به همراهی کاوه آهن‌گر (نماد خیزش مردم)، آژدی‌دهاک آدم‌کش را می‌کشد، نماد احیای حکومت‌داری خوب است. جشن نوروز، جشن پیروزی جمشید است و مهرگان، جشن پیروزی فریدون.
 
جمشید، علما را فرمود: آن روزکه من بنشستم به مظالم، شما نزدِ من باشید تاهرچه دراو داد و عدل باشد بنماییدتا من آن کنم. آن روز، نوروزبود. (تاریخ طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1352، ج 1، ص 21)
 
هدف ضمنی از اقدامات «میر نوروزی» مثل لغو احکام شاهانه، آزاد کردن زندانیان، جمع‌آوری قرض‌های بدهکاران بدحساب، تنبیه و جریمه مالی ثروتمندان که بیش‌تر وقت‌ها از زیر بار مالیات‌ها فرار می‌کنند، رسیدگی به فقیران و موردهایی مانند آن هم تأمین عدالت اجتماعی و برگرداندن قدرت به مردم است و الگوی مردم‌سالاری. توجه به حکومت‌گری عادلانه نیز که تأکید خداوندی است (فرمانروایی جمشید و تطبیق دادن آن با حکومت سلیمان و سپس حکومت علی بن ابی‌طالب) و عدل خداوندی هم در همین راستاست.
 
 
 
حفظ محیط زیست و بهداشت
آتش و آب که پاک‌کننده هستند، در آیین‌های نوروزی حضوری پررنگ دارند. نیایش در برابر آتش (پلته که هنوز خیلی از خانواده‌های ما برگزار می‌کنند) به دلیل اهمیت آتش از گذشته باستان تا امروز است. آتش آن قدر اهمیت دارد که با اسطوره‌ دینی ابراهیم هم ترکیب شده و اصطلاحی که در افغانستان برای خاموش کردن آتش به کار می‌برند، یعنی «گل کردن یا گل شدن آتش» را به وجود آورده است. امروزه هم وقتی برق می‌رود و دوباره می‌آید، صلوات می‌فرستیم. سوزاندن وسایل نامفید (از جمله انداختن آن‌ها در بوته آتش چهارشنبه سوری)، پاک‌کاری خانه‌ها با آب، نهال‌نشانی، جشن بابه دهقان (که نماد حضرت آدم، جانشین کیومرث است)، آماده‌سازی سفره هفت میوه، کشت سبزه، حمام کردن و غسل کردن (در باور دینی) همگی بر حفظ محیط زیست و بهداشت دلالت دارند.
 
 
 
تحکیم پیوندهای اجتماعی (خویشاوندی، فردی و جمعی)
جشن نوروز، آغاز و امتداد جشن‌ها و مناسبت‌های سالانه است. بعد از چله‌های زمستان، چله بهاری سر می‌رسد که در افغانستان این سنت پابرجاست و «جشن گل سرخ» تا چهل روز ادامه دارد. سنت‌هایی مانند رفتن به مزار درگذشتگان، درست کردن حلوا و شیرینی (حلوای شب عید مرده‌ها) و پخش کردن آن میان آشنایان و همسایگان و شرکت در جشن‌های اصلی (در دو شهر کابل و مزار و نیز بر سر زیارت‌گاه‌های شهرهای دیگر) و آغاز رسمی نوروز از آن محل عمومی به این معناست ‌که نوروز، جشنی اجتماعی و مردمی است. احترام به بزرگان و جمع شدن در خانه بزرگ خانواده یا فامیل هم جلوه‌ دیگر این امر است.
 
افسانه‌های مربوط به خاله نوروز و حکایت‌های مربوط به رابعه و ملا محمدجان هم نمادهای عشق‌ورزی و دوستی‌های انسانی هستند. تلاش هم می‌شود جشن‌های ازدواج در همین ایام برگزار شود یا جشن‌های تولد.
 
 
 
توجه به زن (به عنوان نیمی از پیکر جامعه)
افسانه کمپیر/کمپیرک (خاله نوروزی/ بی‌بی نوروزی)، نشانه توجه به زنان است. کمپیرک، ایزدبانوی نگهبان طبیعت و کشاورزی است (آتش روشن کردن، مبارزه با سرما، خانه‌تکانی (برای دیدار)، پاک‌کاری، انتظار یار و نامزدش، نوروز و مرگ در نامرادی: «حوت اگر حوتی کند، کمپیر را در قوطی کند»).
 
جشن سمنک‌پزان یا دیگچه (در آخرین چهارشنبه سال) نیز آیین اختصاصی بانوان است. سمنک، خوراک نذری مقدس است که نماد ستایش‌گری برای آناهیتا (ایزدبانوی آب) است و برای فرشتگان نگهبان زن یا بعدها زنان مقدس پخته می‌شود (بی‌بی حوا، بی‌بی زهرا). در این آیین، هیچ مردی حضور ندارد. هم‌چنین روز سوم یا سیزدهم را «نوروز زنان» می‌نامیدند. در دوره‌هایی سیزده به در نیز زنانه بوده است.
 
به جز این‌که زنان بیش‌تر بخش‌های این آیین‌ها را آماده و اجرا می‌کنند، برخی آیین‌های دیگر هم مختص آنان بوده است که دیگر وجود ندارد. البته امروزه زنان در چرخه تولید و توزیع و عرضه جامعه از جمله نوروز بیش‌تر مشارکت دارند. در گذشته، خرید کردن و مصرف بر دوش زنان نبود. امروزه این مقوله برای زنان بازتعریف شده است.
 
 
 
بعد اقتصادی و توجه به همه شغل‌ها به ویژه شغل‌های بنیادین (کشاورزی، دام‌داری و باغ‌داری)
بابه دهقان، خضر و الیاس، نماد کشاورزی، سرسبزی و آبادانی هستند. در گذشته، شغل کاذب وجود نداشت. در کنار جشن دهقان که امروزه با آغاز سال تحصیلی در افغانستان همراه است، توجه به دانش‌اندوزی هم اهمیت محوری پیدا کرده است.
 
 
 
ارج‌مندی هنر (موسیقی، رقص، شعر و داستان و نمایش) و ورزش
در قالب آیین‌های شاد و بزم‌هایی همراه با شعر و رقص و موسیقی که در دربارها و در جمع مردم برگزار می‌شد و می‌شود، هنر گرامی داشته می‌شود. موردهایی مانند قاشق‌زنی و حاجی فیروز هم ساختار نمایشی داشتند. توجه به بازی‌های همگانی و ورزش‌های پهلوانی مثل کشتی، اسب‌دوانی، دَوِش یا بزکشی هم به چشم می‌‌خورد و ادامه دارد.
 
مبارک‌تر شب و خرم‌ترین روز          به استقبالم آمد بخت پیروز
 
دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت                        که دوشم، قدر بود؛ امروز، نوروز (سعدی)
 
 
 
تبیین و تعریف سبک زندگی انسانی
تمام آیین‌های خرد و کلانی که پیش از نوروز آغاز می‌شود و تا نیمه بهار ادامه دارد، جلوه‌هایی است که زندگی معتدل انسانی را تعریف و تبیین می‌کنند و الگویی است برای مردم تا در طول سال این گونه باشند. این‌که برای حتی مردگان برنامه دارد، به این معناست که اصل آیین خانه‌تکانی برای آن است که زندگان، خانه خود را برای استقبال از ارواح (فروهر) مردگان آماده می‌کردند. آیین‌های دیگر این ویژگی را ندارند و محدودند. نوگرایی، امیدواری، نظم، پاکیزگی، رواداری، صلح‌طلبی، نیکوکاری به هم‌نوعان، توجه به همه قشرهای اجتماعی فارغ از جنسیت، سن، کیش، رنگ، زبان و شغل و حتی زنده و مرده از جمله این ویژگی‌هاست.
 
موردهایی مثل حفظ محیط زیست، بهداشت، ورزش، هنر، اجتماع، اقتصاد، آموزش و سیاست سبب می‌شود به نوروز به دیده «مجموعه‌ای (Package) مناسب از سبک زندگی» در دنیای امروز بنگریم. مهم‌ترین آموزه نوروز، دگرگونی و تغییر و تحول در زندگی و درست زندگی کردن است. نوروز، گرامی داشتن آغاز و دوام حیات است.
 
 
 
هویت‌آفرینی ملی، دینی و فرهنگی
با این ویژگی‌هایی که برشمردیم، می‌بینیم نوروز، جشنی انسان‌دوستانه و صلح‌طلبانه است که دین و نظام طبیعت را با هم تلفیق داده است (بر خلاف آغاز سال در تقویم مسیحی که برخی مناطق در اروپا خواستند تقویم منطقه‌ای خود را با توجه به اعتدال طبیعت داشته باشند، ولی کلیسا و پاپ نگذاشتند). در آیین‌ها و اسطوره‌هایی که به نوروز مربوط است، حضرت آدم، جانشین کیومرث می‌شود و حضرت سلیمان، هویت جمشید را می‌گیرد و در تخت‌نشینی جمشید و حضرت علی هم تطبیق صورت می‌گیرد. اسطوره و افسانه سیاوش (حاجی فیروز) و لعل جبّه (جوان سرخ‌پوش مدافع کابل در برابر دشمنان حیوان وحشی و دفن در دروازه پنجه‌ شاه) هم نماد پایداری و مقاومت در برابر سیاهی و زمستان و دشمنان است.
 
در جهان اسلام، در دوره امویان، نوروز به زمانی برای خراج‌گیری از عجم در آمده بود. در دوره عباسیان، منصور عباسی، هارون الرشید، مأمون، معتصم و متوکل، نوروز به نیکویی برگزار می‌شد. در خراسان بزرگ، دوره غزنویان، غوریان، سامانیان، تیموریان هرات و بابریان هم بهترین دوره‌های نمود نوروز بود. مزار شریف هم از دوره تیموریان نوسازی شده است. جشن نوروز در افغانستان تا دوره عبدالرحمان به جز بلخ، در جاهای متفاوت کابل برگزار می‌شد. پس از آن در زیارت‌گاه سخی در کابل متمرکز شد. از دوره‌های بعدی، حضور شاه یا نخست‌ وزیر یا رییس جمهوری یا مقام‌های بلندپایه لشکری و کشوری در گشایش آیین نوروزی الزامی شد که ادامه دارد. این جشن در دو شهر مزار شریف و کابل در زیارت‌گاه‌هایی منسوب به علی بن ابی طالب (خلیفه چهارم مسلمانان، قطب تمام فرقه‌های صوفیان (نقش‌بندیه و قادریه) و امام اول شیعیان) برگزار می‌شود. به این ترتیب، نوروز به طور طبیعی در طول این قرن‌ها به نماد وحدت شیعه و سنی و وحدت ملی مردمان این کشور تبدیل شده است. مکان‌هایی مثل نوبهار بلخ (پرستش‌گاه مغان پیش از زردشت و بعد، آتش‌کده‌ای که برمکیان، سرپرست آن بوده‌اند)، شاه‌بهار (غزنی)، سریکه بهار (بگرام)، نوبهار (بلخ) و گل‌بهار (کاپیسا) هم با نوروز ارتباط مستقیم دارند. باغ بابر اصلاً باغ نوروزی بود. تپه سخی، دامنه کوه خواجه صفا، باغ چهل‌ستون هم از مکان‌های نوروزی بود. طالبان در زمان حکومت خودشان، نوروز را ممنوع کردند. در آن زمان، دو مناسب ممنوع شد: نوروز و عاشورا. آنان تندیس‌های خنگ‌بت و سرخ‌بت بامیان را هم که نماد هویتی این سرزمین بود، به توپ بستند.
 
در سایه برگزاری اجزای مختلف آیین‌های نوروزی، فرهنگ مردم نسل به نسل منتقل می‌شود و با پیدایش انسجام اجتماعی، استقلال هویتی هم پدیدار می‌گردد. این‌ها در کنار دیگر ویژگی‌هایی که از حضور هنر و جایگاه زن و آبادانی و صلح‌‌پروری نوروز گفتیم، در قاموس نوروزستیزان جایی ندارد. پس طبیعی است که با نوروز مخالف باشند.
 
پس اهمیت نوروز در آن است که نماد طبیعی تقابل اهورا با اهریمن، نوگرایی و تحول با کهنه‌گرایی، نور و روشنایی با تاریکی و خیر با شر و امید با یأس است. نوروز، نماد ملی مبارزه مردم افغانستان با اهریمن جهل، انتحار و تروریسم و مقاومت و پایداری در برابر همه متحجران و تاریک‌اندیشان است. بنابراین، مردم افغانستان در هر جا که باشند، با گرامی‌ داشتن نوروز، پیام مبارزه با هر نوع کهنه‌گرایی را به جهان مخابره می‌کنند.
 
 
 
آسیب‌شناسی نوروز
 
آیا تجلیل صرفاً مناسکی اسطوره‌ها و آیین‌های اسطوره‌ای فایده‌ای دارد؟ همین‌ جا تکلیف خودمان را با اسطوره‌ها و آیین‌هایی مثل نوروز باید روشن کنیم. باید این واقعیت تلخ را قبول کنیم که ملت‌هایی هستیم که اسطوره‌های خودمان را به یاد داریم، ولی آن­ها را درست نمی‌شناسیم و از معنی آن‌ها بی‌خبریم. چرا؟
 
ما بیش‌تر به این دلیل که در «حال حاضر» از خیلی چیزها رنج می‌کشیم و گویا اصلاً توان تغییرش را هم نداریم، یا به گذشته نظر داریم یا در خیال خام آینده هستیم که هر دو هم ناموجودند. در مقابل، جامعه‌هایی که علمی زندگی می‌کنند، «زمان» را درست درک می‌کنند. آن‌ها می‌دانند زمان نسبی است و برگشتی ندارد و تکرار هم نمی‌شود. به همین دلیل، زمان را فقط در شکل کنونی‌اش می‌پذیرند و برای ازل (گذشته) و ابد (آینده) وجود قائل نیستند. «هستی» را در «هست» بودن می‌دانند. آن‌ها از گذشته عبرت می‌گیرند تا غلط‌هایی را که در طول تاریخ کرده‌‌اند، تکرار نکنند و برای زمان نظریه‌پردازی می‌کنند و راه را نشانه‌گذاری می‌کنند. ما فقط حسرت می‌خوریم و گاهی از روی ناچاری، افتخار می‌کنیم به چیزهایی که دیگر نیست. به آینده‌های موهوم هم امید می‌بندیم. در اصل، هیچ کاری نمی‌کنیم.
 
خیام گفته بود:
 
از دی که گذشت، هیچ از او یاد مکن                             فردا که نیامده است، فریاد مکن
 
بر نآمده و گذشته بنیاد مکن                                          حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
 
برای همین است که آن‌ها اسطوره‌هایشان را بدون آن‌‌که مقدس بدانند، تجزیه و تحلیل می‌کنند. آن‌ها مشکلات انسانی جامعه‌هایشان را می‌بینند و برای این‌که آن را توجیه کنند و توضیح دهند و اگر هم توانستند راه حل پیدا کنند، پیام‌های مندرج در اسطوره­هایشان را کشف و از نو معنادار کنند. مثلاً اسطوره­ «اودیپ» یا «پرومته» را در روان‌شناسی به کار می‌گیرند تا برخی رفتارهای انسانی را توجیه کنند و برای بعضی از عُقده‌های روانی و عاطفی، تبیین علمی پیدا کنند. در مقابل، ما اسطوره‌ها را مقدس می‌دانیم و دست نمی‌زنیم و تنها آیین‌هایش را به صورت نمایشی، تجملی و عادت‌وار اجرا می‌کنیم تا تقدسش خدشه‌دار نشود.
 
در جامعه‌ ما، اجزا و عناصرِ اسطوره واردِ نظریه‌های علمی (روان‌شناسی، مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی، نقد ادبی و مانند آن) نمی‌شود و به همین دلیل، در زندگی اکنون ما نقشی ندارند و رفتارهای فردی و جمعی ما را تغییر نمی‌دهند. متأسفانه، «حول حالنا»، لقلقه زبان ما شده است و هیچ تغییری در خود نمی‌دهیم و بعد از تعطیلات با توانی مضاعف برای ادامه دادن راه غلط پیش از نوروز خیز برمی‌داریم.
 
آیین نوروز در حال حاضر، رسانه‌ای و مصرفی شده و جنبه سرگرمی آن هم بیش‌تر شده، هرچند عقلانی‌تر، دموکراتیک‌تر و عرفی‌تر هم شده است. در حال حاضر، فقط گفتمان رسانه‌ای در افغانستان و ایران در زمینه نوروز فعال است که علمی و مطالعاتی هم نیست. از مطالعات نظری، فلسفی، جامعه‌شناختی، انسان‌شناختی و مردم‌شناختی خبری نیست تا مثلاً از شیوه تغییر و تحول نوروز حرف بزنند و بگوید که نوروز با تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی چه رابطه‌ای دارد (رابطه قدرت (سیاست) و فرهنگ) یا نوروز در میان مهاجران کشورهای دارای فرهنگ نوروز در سرزمین‌های غربی برای حفظ هویت خودشان چه اهمیتی دارد. اصلاً بررسی نمی‌کنیم که فرهنگ نوروز در فضای جهانی شدن چه جایگاهی دارد و اصلاً جایی دارد یا ندارد؟ آیا نوروز، خودش، نماد مقاومت در برابر جهانی شدن است یا این‌که می‌تواند جهانی شود؟
 
 
 
نتیجه‌گیری
 
پیام نوروز، همه‌‌زمانی و همه‌مکانی است. نوروز، فرهنگی جامع است. نوروز بر بستر تغییر و تحول بنا شده است که این هم یکی از ویژگی‌های دنیای مدرن است. پس این ظرفیت را دارد که در قالب همکاری‌های دوجانبه، چندجانبه و منطقه‌ای به زمینه‌ همکاری‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بیش‌تر در منطقه فرهنگی نوروز تبدیل شود. در طول این سال‌ها تلاش‌هایی شده، ولی هنوز به نتیجه نرسیده است. جالب است بدانید که در دهه 1330 از ایجاد کنفدراسیون ایران و افغانستان صحبت می‌شد و در نوروز 1339 هم محمد داوود، صدراعظم افغانستان به ایران آمد تا در این زمینه رایزنی شود، ولی به سرانجام نرسید.
 
پس اگر آیین‌های نوروز را به صورت علمی درآوریم و با راهکارهای فرهنگی و اجتماعی به روش‌های مناسبِ زیست انسانی در دنیای امروز تبدیل کنیم، می‌توانیم ماندگارش کنیم و به نقطه قوت و توان‌مندی در فضای سیاسی منطقه بدل سازیم. وقتی این همکاری‌های مردمی و دولتی در پرتو مؤلفه‌های نوروز جنبه ملموس بگیرد، دیگر جایی برای نوروزستیزان نمی‌ماند. البته از کارهای نمادین هم نباید دست کشید. مثلاً برگزاری جام ورزشی مشترک به نام نوروز یا نام‌گذاری رادیو یا تلویزیون و رسانه‌های دیگر یا خیابان و میدان و مراکز فرهنگی و غیر فرهنگی و تجاری به نام نوروز و آیین‌های مربوط به آن ارزنده است.
 
سخنم را با این شعر تر (به قول حافظ) از دکتر پرویز ناتل خانلری به پایان می‌برم:
 
گفتمش: بوسه دهی؟ گفت: هنوز                     موسم آن نرسیده است مرا
 
بهر تبریک ببوس از من، روی            چون به نوروز دهی دست مرا
 
گفتمش: موعد عیدِ یک‌ساله، بُتا                  مدتی سخت مدید است مرا
 
جان من، بوسه بده، عذر میار                          دیدن روی تو عید است مرا
۱۵ دی ۱۴۰۰
تعداد بازدید : ۵۷۹
کد خبر : ۸,۲۸۵

نظرات بینندگان

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.