احمد مخدوم دانش در تاریخ ادبیات فارسی تاجیکی به عنوان متفکر مصلح، روشنفکر، شاعر و هنرمند یاد میشود. این دانشمند آگاه در سال 1828-1829 در گذر سنگین بخارا در خانوادة ناصر نام مرد به دنیا آمد.
وی از مادرش که زن فاضل و آگاه بود، علوم ابتدایی را فرا گرفت و بعدتر به مکتب کهنه محل رفت تا درس بیاموزد ولی ظاهراً نظام آموزش مدرسه به مذاق این دانشآموز خوش نیامد که مدرسه را رها کرد و از طریق خودآموزی دروس ریاضی، طبیعی، نجوم، تاریخ، فلسفه و ادبیات را فرا گرفت. در خوشنویسی و نگارگری نیز مهارت زیاد و قابل ستایش داشت. به طوری که از این هنر کسب معاش میکرد و آثاری را در زمینة معماری، پزشکی، موسیقی و ادبیات کتابت و نسخههای قدیمی را رونویسی میکرد. آوازة هنر احمد دانش تا به جایی رسید که او را به دربار حکومت منغیتیان امیر نصرالله (1826-1860) به عنوان دبیر و یا کاتب دربار به کار گماشتند. در سال 1875 هئیتی از حکومت بخارا به پایتخت روسیه آن زمان، شهر سن پترزبورگ اعزام شد که در این هیّت احمد دانش نیز حضور داشت. دانش در این سفر با پیشرفت های سن پترزبورگ و دیگر شهرهای روسیه برق، راه آهن، خیابان های قیرپوش و آسفالت، حمل و نقل، پزشکی، قصرهای مجلّل، احترام به هنر و دیگر نوگانی ها آشنا شد و این پیشرفت و ترقّی را با عقب ماندگی های حکومت خودکامة حاکمان بخارا قیاس میکرد و شدیداً ناراحت شد این بود که بعد از بازگشت از این سفر نخست خود به نزد امیر رفت و پیشنهاد انجام اصلاحات را داد، ولی حرف او به امیر اثری نکرد و برعکس از این عمل دانش سخت ناراحت شد. پس از درگذشت امیر نصرالله برادر او امیر مظفّر (1860-1885) بر تخت امارت نشست و با آمدن این امیر ظالم نیز آب از آب تکان نخورد و اوضاع همچنان که بود باقی ماند و هیچ تحوّل و تغییری در حکومت به عمل نیامد. دانش را به عنوان منجّم دربار به کار پذیرفتند و حاصل کاوش های دانش رسالة "مناظر الکواکب" در علم نجوم بود که مؤلف را به عنوان دانشمند رشتة نجوم به اهل علم زمان معرفی نمود.
در سال 1869 در جنگی که میان روسیه و امارت بخارا به وقوع پیوست امیر مظفّر شکست خورد. پس از این شکست امیر بخارا جهت برقراری روابط اقتصادی و سیاسی هیّت دیگری را به سن پترزبورگ اعزام نمود که در این هیّت دانش نیز حضور داشت. پس از بازگشت مقام دانش را در دربار خواستند ارتقا دهند ولی دانش نپذیرفت و چون دید که حرفش به حاکمان عیّاش و جاهل اثری ندارد دست به تألیف کتاب "رسالهای در نظم تمدن و تعاون" زد و در این کتاب شیوههای نظام مند حکومت را نشان داد که تأسیس پارلمان، رشد عادی ترین خدمات پزشکی، تشکیل وزارتخانه، آبادی و رفاه ابتدایی برای مردم، تغییر شیوه و نظام آموزش و پرورش، آموزش علوم معاصر، زبان روسی... از جملة پیشنهادات احمد دانش بر حکومتداران زمانش بود، امّا باز هم تلاش های متفکّر بیداردل بینتیجه بود. سال 1873 دانش برای بار سوم به سن پترزبورگ رفت و باز هم از پیشرفت های این کشور که از گذشته بیشتر بود تحت تأثیر قرار گرفت و امیر که پیشنهادات و دیدگاه های دانش را تهدید بر حکومت خود میدانست در پی آن شد دانش را از پایتخت حکومت، شهر بخارا دور کند و به این منظور احمد دانش را به عنوان مشاور قاضی به نواحی دوردست غُزار و نهرچی فرستاد. دانش این فرصت را مغتنم دانست و به کارهای ادبی به طور جدّی روی آورد و مهمترین اثر خود "نوادرالوقایع" که به نهوی تاثیر از "سفرنامه"ی ناصر خوسر و و "بدایع الوقایع" زینالدّین محمود واصفی میباشد نگاشت که در این اثر بارزیش نویسنده با به کارگیری از زبان گفتگویی و استفادة ضربالمثل و مقال های تاجیکان دیدگاه های پیشقدم و اصلاحطلبانة خویش را بیان نمود.
"نوادرالوقایع" که در حقیقت نقطة اوج اندیشهها و دیدگاه های دانش و با بیان دیگر مجموع کاوش ها و پیشنهادات سازندة نویسنده را فرا میگیرد از مقدّمه، بیست باب و خاتمه عبارت بوده و مؤلف مسائل فلسفی، اجتماعی، ادبی سیاسی و فرهنگی زمان خویش را به بررسی میکشد و علل عقب ماندگی و خرابی امارت بخارا را به طور واضح به تصویر میکشد. دانش در این اثر نظام تازه و نوی را در باب کشورداری و دولتداری به امیر مظفّر پیشنهاد کرد، ولی این پیشنهادات از سوی امیر پذیرفته نشد. اهمیت کتاب مذکور در آن بود که در افکار و اندیشة همزمانان تغییر کلّی به وجود آورد و موجب پیدایش جنبش ها و بیداری در امارت فرورفتة بخارا شد و در شکلگیری جریان معارفپروری و جدیدی بخارا نقش اصلی گذاشت.
بدون شک احمد دانش را میتوان از بنیادگذاران برحق نهضت معارفپروری در آسیای میانه برشمرد و دانش با این اثر نشان داد که در روزگار خویش در این منطقه هم وزن و هم طراز ندارد. پس از درگذشت امیر مظفّر به بخارا بازگشت و در زمان حکومت امیر عبدالاحد (1885-1910) کتابدار یکی از مدارس بخارا شد. روحانیت که از حکومت امیر حمایت مینمود با عقاید دانش موافق نبود و او را ملحد و ضد دین اعلام نمود. دانش در پاسخ به این اعمال غیرمنصفانة روحانیان بی هویت زمانه دو رساله با نام های "معیارالتدین" و "ناموس الاعظم" را تألیف نمود و به تحلیل احکام دینی پرداخت. با این وجود دانش به نتیجهای رسید که اصلاحات جزئی کم است بلکه حکومت نیاز به اصلاحات بنیادین و ریشه ای دارد و سرانجام افکار و عقاید خویش را در آخرین اثرش "رسالة تاریخی" بیان نمود.
علامه احمد دانش با اینکه به عنوان پیشقدم ترین دانشمند زمان خود بود ولی باز هم از علم و آگاهی اندک خویش شکوه بر لب دارد. جایی که می گوید:
تنها نه نجوم ماند نادانسته،
بسیار علوم ماند نادانسته.
«قافیه»ی مُرده رنگ مفهوم نشد،
«شمسیه»ی شوم ماند نادانسته.
من ارچه بلاد روس دیدم، لیکن
کیفیّت رُم ماند نادانسته.
به هر صورت، احمد مخدوم دانش ملقّب به "احمد کلّه" نوری در بخارای شریف بود که جابران و متعصّبان او را چشم دیدن نداشتند و از وجودش بیم داشتند. با ابتکار دانش نخستین مدارس خصوصی در بخارا بنیاد یافتند، در روزگار دانش طلبه ها و روشنفکران بیشتر از میرزا عبدالقادر بیدل پیروی میکردند و دانش خود از این مسیر بیرون آمد و به آنان نیز توصیه کرد که عمر خود را در این راه تلف نکنند و در پی کسب علوم معاصر و نو و جدید برآیند. عبدالقادرخواجة سودا و تاشخواجة اسیری از شاگردان دانش بودند که راه و روش او را ادامه میدادند.
و بیمحابا همة جدیدان و معارفپروران دهة اوّل و دوّم قرن بیست شاگردان و تأثیرگرفتگان مکتب دانش بودند. دانش در شعر نیز دست توانایی داشت ولی هرگز اشعارش را در دیوان و یا بیاضی فراهم نیاورد و خود را به عنوان شاعر مطرح نکرد.
"ترجمة احوال امیران بخارای شریف" از دیگر آثار برجامانده از احمد دانش است که در این اثر نیز اندیشههای معارفپرورانة او منعکس شدهاند. رسول هادیزاده، نویسندة تاجیک در کتاب "ستارهای در تیرهشب" زندگی و محیط سیاسی و ادبی روزگار دانش را بیان نموده و سرنوشت تلخ این اختر ادب را با زبان شیوا به رشتة تصویر کشیده است. به نظر میرسد چاپ آثار این دانشمند فقید با خط و زبان فارسی در ایران ضرورتی است که هم اکنون بیش از گذشته احساس میشود. برگزاری همایش ها و نشست های علمی و چاپ آثار دیگر این دانشمند سرشناس ولی ناشناخته برای جامعة فارسیزبان از دیگر ضرورت های مهم در این زمینه محسوب میشود
شاعر زندهیاد استاد لایق شیرعلی(1941-2000) درباره این دانشمند روشنگر شعری دارد که تقدیم خوانندگان عزیز می شود:
احمد دانش
یک جهان بود خار و وامانده
حرفی از خودشناسی ناخوانده.
مانده در انحصار خود عمری،
پیش پای عدو سر افشانده.
یک جهان بود دنگ و دیوانه،
در وطن قسمت غریبانه.
گشته سرکوب یک جهان امَید،
آرزو پایکوبِ بیگانه.
عدّهای مست مدّعای خود،
بسته اشکیل* ها به پای خود،
یک جهانی نه دزد، نه دربان
یک جهان دزد خانههای خود.
جانی ای چند جانفشان بودند،
کمدلی چند دلستان بودند.
خادهای ** چند خشک و پوسیده
در سر گور مُردگان بودند.
از پتربورگ، شهر عصیانی
تا بخارای شهر نسیانی
پیک تغییر قسمت آوردی -
پیک تغییر روز انسانی...
یک تو بانیِ آن وطن بودی،
جنگی جنگ ما و من بودی.
لمعهای در شبان ظلمانی،
مخبر وقت خویشتن بودی.
یک تو بودی فدایی ملّت،
در غم آشنایی ملّت.
همچو یک پیشمرگة پیکار
بهر مشکلکُشایی ملّت.
یک جهان بود کور و تو بینا،
یک جهان بود گنگ و تو گویا.
یک جهان بود تشنه و افسوس
هم ندانست، که تویی دریا...
شرح لغات:
اشکیل -زولانه، زنجیر، بند
خاده - چوب بلند و دراز
شاه منصور شاه میرزا
ادب پژوه تاجیک