سفر به زادگاه رودکی

سفر به زادگاه رودکی
دکتر حجت اله ایوبی

29مرداد 1389 در ساعت ده صبح روز یکشنبه 29 مرداد در طبقه دوم ساختمان مرکزی دانشگاه تهران در دفتر معاون بین الملل دانشگاه فقط سخن از دوشنبه بود.

دو معاون دو مدیرکل و چند استاد میزبان ما یعنی مدیران موسسه فرهنگی اکو بودند. دکتر قمصری معاون پژوهشی دانشگاه گویی همچنان در خیابانهای کم ترافیک و آرام دوشنبه قدم میزد. او و همکارانشان یک سینه سخن داشتند و جلسه ای که اگر تا افطار این یک شنبه به دراز می کشید، داستان دوشنبه همچنان ناتمام می ماند.

چندی پیش حدود چهل تن از اساتید برجسته رشته های علوم انسانی دانشگاه تهران در سفری که موسسه فرهنگی اکو تدارک دیده بود عازم شهر دوشنبه شدند. گرمای شدید تابستان، کمی امکانات شهر ، پروازی متفاوت از پروازهای کشورهای توریستی و خلاصه هزار ویک دلیل دیگر موجب نگرانی بود که نکند این نخستین تجربه ناکام شود.

جهانگیر صدیرف رئیس دفتر نوبنیاد موسسه فرهنگی اکو در دوشنبه برنامه ای متنوع را برای اساتید ایرانی و خانواد هایشان تدارک دیده بود. هتل اوستا با امکاناتی حداقل برای اسکان در نظر گرفته شده بود. پرواز تاجیک ایران در روز شنبه دوم مرداد دانشگاهیان ایرانی را به سوی خانه نیاکانشان به قول تاجیکیها "روان" کرد. صدیرف و همکارانش "پیشکی" در فرودگاه محقر شهر دوشنبه در انتظار بودند.

می توان تصور کرد حال و هوای اساتیدی را که با حداقل تشریفات بارهایشان را ترخیص کردند و" تیزه کی" به سوی هتل هایشان روان شدند. شاید وقتی که مسنول پذیرش هتل به آنها می گفت اتاق شماره مثلا دویصد "آشیانه" دوم، قند در دلشان آب می شد. اسفند ماه گذشته وقتی مسئول هتل به من شماره اتاقم را گفت و به جای طبقه از واژه آشیانه استفاده کرد، از زیبایی این واژه فارسی من هم قند در دلم آب شد. نماینده اعزامی از سوی ما که مسافران را همراهی می کرد، بعد از سفر توانسته بود تماس بگیرد و وقتی که گفت همه چیز به خوبی پیش می رود نفس راحتی کشیدم.اما در این جلسه خوبی و شیرینی سفر را می شد در چهره همه مسافران تاجیکستان به خوبی دید.

دکتر قمصری این سفر را خاطره ای شیرین برای همه اعضای گروه می دانست و خدا را شکر می کرد از اینکه دکتر سیف همراه گروه بود تا بتواند به موج اشعاری که بر زبان تاجیکی ها روان بود با شعر پاسخ دهد. به یاد همان سفر پیشینم در اسفند ماه سال گذشته افتادم . سالن دانشکده زبان فارسی در خجند که پر از دانشجویان عاشق زبان فارسی بود. خانم دکتر مطلوبه خواجه آوا رئیس دانشکده رو به من کرد و گفت همه این دانشجویانی که در اینجا گرد آمده اند لااقل پنجاه غزل از دیوان حافظ را در سینه دارند و بسیاری از اینها حافظ کل دیوانند. هر دانشجویی که بر می خاست به زبان حافظ و مولوی ابراز احساسات می کرد.

چنین صحنه ای را در هیچ دانشگاه ایران ندیده بودم. در پایان یکی از دانشجویان که کمک استاد برای آموزش زبان فارسی بود ما را به کلاسش برد تا نشان دهد که تلویزیونش همیشه روی شبکه جام جم تنظیم شده. آنجا همه ماهواره گوش تیز کرده اند تا از دیار حافظ و سعدی بشنوند. بشقابهای ماهواره هاای فرزندان رودکی دو دهه است که به غرب پشت کرده و رویشان به زادگاه فردوسی و حافظ و سعدی و ام القری پارسی گویان جهان است.

معاون دانشگاه تهران از دیدارهایش می گفت و از اینکه روسای دانشگاه زادگاه رودکی چشمشان به ایران است. از اینکه آنها عزمشان را جزم کرده اند تا به خط نیاکانشان برگردند و در این راه چه تنهایند. مردمان تاجیکستان در تاریکی و کورمال کورمال سحرها برخاستند تا روزه و رمضان را پاس بدارند. آنها جشن دختران را راه انداختند تا نوروز را دور از چشم نامحرمان نگه دارند و به فرزندانشان بسپارند. آنها فرسنگها می پیمودند تا به خانه ای بروند که نسخه ای از شاهنامه را در خود داشت. خانه ای که در صندوقچه مخصوصش گنجی به نام مثنوی معنوی را پنهان می کرد حلقه انس پارسی گویانی بود که پاورچین پاورچین می آمدند تا در مراسم مثنوی خوانی شرکت نمایند. آنها اما اینک بیست سال است که آزادند. اما هنوز در شهر خجند هیچ کتابفروشی ندارند.

آنها دربهایشان را به روی ما گشوده اند اما هنوز عطش کتاب دارند. وقتی که اولین کتابفروشی موسسه فرهنگی اکو در خجند گشایش می یافت. چند نفر را می دیدم که از شب پیش از دیگر شهرها آمده بودند تا مبادا پس از آئین گشایش کتابهای فارسی تمام شود. آنها عطش زبان و خط و فارسی دارند و ما در این دیار نمایندگی های مختلف داریم. اما تاجیکها آموزگار ندارند. بیست سال است که هیئتهای ما در این دیار در رفت و آمدند اما تاجیکها کتاب فارسی ندارند و...اساتید دانشگاه تهران دلشان به درد آمده بود. آنها بسیار تحت تاثیر ملاقاتهایشان با مردم فرهنگ دوست تاجیکستان بودند. مدیران دانشگاه تهران از همه دانشکده ها خواسته بودند سهمی را برای بورسیه های دوره ها عالی به تاجیکستان اختصاص دهند. در شگفت بودم از این همت بلندشان. نامه ها را نشانمان می دادند و شمار درخور بورس تحصیلی برای دانشجویان تاجیکستان را برایمان دانشکده به دانشکده مرور کردند. سخنانی را برای بیان اهمیت روابط علمی با تاجیکستان و دیگر کشورهای عضو اکو آماده کرده بودم. اما حس و حال مسافران دوشنبه جایی برای سخن باقی نمی گذاشت. درست مانند دو ماه پیش که استاد کابلی و استاد حیدری برای دیدن محل برگزاری نمایشگاه خوشنویسی به شهر دوشنبه رفته بودند. بعد از بازگشت استاد کابلی که به زیبابی خطش سخن هم می گوید در پیدا کردن واژه برای بیان حسش به قول خودمان کم می آورد. او واستاد حیدری به کمک استاد امیرخانی و دیگران عزمشان را جزم کرده اند تا نمایشگاه خط نیاکان را با شکوه برگزار کنند. آنها عاشق آثارخانه ملی دوشنبه اند و می خواهند این آثارخانه را با خط زیبای نیاکان زینت بخشند. و این حس و حال مدیران دانشگاه تهران هم بود.

این سفر کوتاه و دیدارهای خوب کمتر از یک هفته اقامت در شهر دوشنبه، نتیجه اش شده بود چندین تصمیم قطعی. کارگاه آموزشی، پذیرایی از اساتید، چندین بورس تحصیلی و ... کاش به جای خیلی ها اهالی فرهنگ و هنر و دانشگاه پیوسته در راه این کشورها بودند. کاش پای سینماگران ایرانی به این دیار باز می شد. کاش مردمان این دیار که عاشق موسیقی اند، صدای پر سوز شهرام ناظری، چه چه مختاباد، صدای نرم سراج، آواز استاد شجریان و صدای دلنشین علیرضا قربانی، محمد اصفهانی و سالار عقیلی و سالارهای موسیقی ایرانی را هم شنیده بودند. اگر چنین می شد بی تردید تاجیکستان حیات خلوت موسیقی لوس آنجلسی نمی شد

. ای کاش دانشگاهیان و هنرمندان همیشه در راه این کشورها باشند. ای کاش ویزای شنگن فرهنگی زودتر درست شود. اگر بخواهم برای روز یک شنبه نامی برگزینم بی شک آن را روز دوشنبه خواهم نامید.عشق را آغاز هست انجام نیست.

 

۲۵ تیر ۱۳۹۱
تعداد بازدید: ۲۸۶
کد خبر : ۵۹۶

نظرات بینندگان

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.