کتاب «قصه مرغ سمندر»، نوشته بهروز ذبیحاله، محقق و شاعر تاجیک را توسط انتشارات مرندیز مشهد منتشر شده است.
کتاب «قصه مرغ سمندر»، نوشته بهروز ذبیحاله، محقق و شاعر تاجیک را توسط انتشارات مرندیز مشهد منتشر شده است.
عنوان کتاب قصه مرغ سمندر، برگرفته از یک شعر بازار صابر، شاعر معاصر تاجیک است:
قصه مرغ سمندر پیش من افسانه نیست
سرگذشت ملت پیچیده فریاد من است
آنکه عمری مرده مرده زندگی کرد و نمرد
سوختن، افروختن آیین اجداد من است
بدون شک کتاب مذکور دانشنامه نقد کامل شعر معاصر تاجیک در چند سال اخیر است که با خط و زبان فارسی در خدمت علاقمندان ادب و فرهنگ در ایران و افغانستان و سایر مناطق فارسیگوی محسوب میشود.
کتاب از پنج باب، وضعیت سیاسی و اجتماعی امارت بخارا(باب اول)، انقلاب اکتبر و پیامد های آن(باب دوم)، وصافان کمونیسم(باب سوم)، تحول تازه در ادبیات شوروی تاجیک (باب چهارم) و شعر دوران استقلال (باب پنجم) عبارت بوده مولف در این پنج باب با اسناد و دلایل موثق و دقیق نگاهی میاندازد به تاریخ سیاسی واجتماعی امارت بخارا ونقش بخارا - مهد تمدن و فرهنگ در منطقه، ظلم و بیداد امیران عیاش و بیغم بخارا و سرانجام سقوط این دودمان بر اثر انقلاب روسها، نقش حزب کمونیست و تسلط آن در همه بخشهای جوامع مسلمانان، تاریخ تبرتقسیم در سال 1924 و پیدایش جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان در این سال و بلاخره فروپاشی شوروی در سال 1991 و کسب استقلال تاجیکستان. نویسنده در این بررسی تاریخی همزمان تحول ادبیات و میسر آن و نیز وضعیت ادیبان را که تحت لوا و نوای حزب کمونیست میرقصد و آنها که بازیچهی دست سرمداران این حزب قرار گرفتهاند را دنبال میکند و با آوردن نمونههای فراوان تثبیت میسازد که چطور وقتی ایدئولوژی بر ادیبات و هنر نفوذ میکند، پیامدهای نامطلوب آن را بدون موضع گیری بیان میکند.
مطالعه کتاب نویسنده را در پیشاروی خواننده با دیده خونبار به جلوه میآورد که از فرط درد و اندوه و الم به فریاد میآید و درواقع نویسنده را هماننده مرغ سمندر میبینیم که با تحلیل و کندوکاو وضعیت اسفبار ادبیات به ستوه میآید و با قلم خونبار مینگارد: واقعیت ثابت کرده است که در هر جامعهای که نویسندگان برای آفریدن آثار ادبی خود از آزادی عمل بیشتری برخوردار بوده اند، ادبیات خلق کرده آنها ملمزتر و با ارزشتر از آثار همتابان خود در دیگر جوامع بوده است. وظیفهی ادبیات فراتر از بیان واقعیت است. واقعیتگرائی حاکم بر جامعه شوروی هرگز به معنی انعکاس واقعیت روزگار آدمان این کشور نبوده بلکه هم آرایی و تبلیغ درخواستهای سیاسی و اجتماعی حزب کمونیست بود".
در ادامه، محقق از خوار و ذلیل شدن استعدادهای کشور سخن به میان میآرود که با اینکه از ذهن خلاق و مبتکر برخوردار بودند، ولی بر اثر فشارها و قرار گرفتن در محدوده و قالبها هنر و استعداد خویش را صرف مضامین و معانی پوچ و موقت و بیپایه کردند و به نوعی خود را قربان کردند و اگر کسی هم میخواست دست از این چارچوبها بیرون بیاورد، دست او را قطع و صدایش را در گلو خفه میکردند و ذبیحاله این نوع ادبیات را «ادبیات فرمایشی» عنوان میکند که این نوع ادیبان آثار ادبی خلق نمیکنند، بلکه منبر این ادبیات منبر تبلیغات دستگاه سیاسی حاکم بر جامعه است و نویسنده ادبیات واقعی را پناهگاه روح افسرده بشر و درمانگاه مشکلات ذهنی و روانی انسانها میداند و میافزاید : "ادبیات ایدئولوژی و حذبیت مانع خلاقیتهای هنری در ادبیات میشود. امروز برای خلاقیت درادبیات اهمیت زیادی قائلند و خلاقیت در روند آفرینش هنری مهمترین عنصر بهشمار میرود".
مولف برحق مینگارد که علت اینکه ادبیات شوروی ماندگار و پویا نشد همین سیاست زدگی آن بود که هر گفته و یا نوشتهای، بر حسب مراد و خواست نویسنده نبوده بلکه طبق سفارش و خواستههای حزب حاکم بوده در این میان سانسور که عنصر عمدهی ادبیات و حزب این دوران بود همانند مقراض بران هر سطر و مصراع و بیت و موضوع علیه سیاست حاکم را میبرید و به نویسنده «راهنمائی» میکرد که چگونه آفرد و سوژه را چطور انتخاب کند. این بود که اگر به آثار خلق شده در دوران شوروی نظر اجمالي بیافکنیم متوجه میشویم که موضوعات همه قالبی و کهنه شدهاند و دیگر درخور طبع خواننده امروز نیست و این همه کتاب و آثار به فراموشخانه تاریخ رفت که دیگر ارزش و اهمیت خود را برای مدت زمانی آفریده و خلق کرده بود.
محقق تازه نظر همه این باخت و افت ادبیات را از حلاجی نقد میگذراند و با ذکر نمونه و مثالهای فراوان ازاین استالین نامه و لنین نامهها و رسایل تعریف شده در وصف حزب کمونیست و کمونیستان نشان میدهد که در زمان شوروی تنها یک حرف زبان بر زبان میگشت: کمونیست بهترین انسان است و جامعهی کمونیستی آرمانی ترین جامعه در تاریخ بوده است که حتی این وصف و ستایشها تا به حد غلو و اغراق میرسد و در این سبقت ادیبان گاه لنین، بنیانگذار حزب کمونیست اتحاد شوروی را گاه به "خورشید جاویدانه" تشبیه میکنند که با نورش عالم را منور میکند.
بگذریم؛ نویسنده درادامه از روی صحنه آمدن نسل جوان کمونیستها -کمسومولها که دست پروردگان مکاتب و مدارس و دانشگاههای حزب کمونیست بودند سخن میراند و این ادبیات را که محصول سالهای 1926 تا 1950 میلادی بود "ادبیات یک رنگ" مینامد که رنگ آن همانا سرخ بود و هدف عمدهی آن وصف و ستایش کومیست وموفقیتهای دولت شوروی بود . نسل کومسومول نسلی بود که با قاطعیت پشت بر ادبیات هزار ساله کرده بود و منکر آن همه شاهکار و آثار فاخر بود ولی در همین دوران، دقیقترش در سال های 60 شعرای معاصری امثال استاد لایق، بازار صابر، گلرخسار، مومن قناعت و دیگران روی صحنه آمدند که علیه این سیاست برخواستند و پرچم بیداری و آگاهی در دست علیه این تحریف و دروغ برآمدند و به بیان حقیقت تاریخ شروع نمودند و با اشعار روشنگرانه خویش به مردم پیام دادند که مگر مولفان و گویندگان شاهنامه ومثنوی معنوی و دیوان کبیر و گلستان و هفت اورنگ و خمسه و بهارستان و کیمیای سعادت ... بیسواد بودند؟ هرگز . البته این قد الم کردن این طیف شعرا راه هموار و بدون مانع نبود بلکه بر سر راه آنان نیز موانع و مشکلات فراوان ایجاد میکردند ولی آنها در حقیقت رسالت شاعری و سخنوری خود را ادا کردند این بود که شعر آن ها زندگی نامه و به سرود مردمیتبدیل یافت و این اشعار از طرف مردم با استقبال صمیمی مواجه میشد و گویندگان این اشعار به شاعران مردمیتبدیل شدند.
در هر صورت محقق دقیق نظر در این کتاب ارزشمند به قول دکتر محمد جعفر یاحقی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد که دربارهی کتاب مذکور پیشگفتار نوشته "به بازیابی هویت این بخش از زبان فارسی کمک میکند و هم مسائل و جریانهای را که از سر گذرانده به خواننده نشان میدهد".
شاهمنصور شاهمیرزا