گیرایی و جذبه کـلـمـات « مـولانـا‌» فوق‌العاده‌است

با کاروان راه خورشید/ گفت‌وگو با غلامحسین امیرخانی
گیرایی و جذبه کـلـمـات « مـولانـا‌» فوق‌العاده‌است
چهار هنرمند خوش‌نویس و درواقع چهار نفر از شناخته‌شده‌ترین و مطرح‌ترین چهره‌های این عرصه به یاد مولانا نمایشگاهی به نام «راه خورشید» برپا کرده‌اند. استاد غلامحسین امیرخانی، یدالله کابلی، محمد حیدری و امیراحمد فلسفی در این نمایشگاه 44 تابلوی خوشنویسی را به افتخار مولانا جلال‌الدین تحریر کرده و از یکشنبه نهم مهرماه 91 در نگارخانه اکو به تماشا گذاشته‌اند.
در این میان با استاد غلامحسین امیرخانی به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

و نوجوانی محل تدریس و... برنامه‌ریزی شده است. در این میان با استاد غلامحسین امیرخانی به گفت‌وگو نشسته‌ایم. او متولد سال 1318 است و از نوجوانی به هنر خوشنویسی روی آورده و با ممارست فراوان در زمینه هنر سرآمد شده است، از او به جهت خدمات ارزشمند فرهنگی و هنری به‌عنوان پیشکسوت خط نستعلیق قدردانی شده و ازجمله چهره‌های ماندگار معرفی شده است. استاد امیرخانی در خط نستعلیق شاگرد بزرگانی چون سیدحسن و سیدحسین میرخانی، میرعماد الحسینی، میرزای کلهر، عماد الکتاب و علی‌اکبر کاوه بوده. بسیاری از خوشنویسان معاصر نزد وی مشق کرده و او سمت استادی آنها را داشته. امیرخانی در خوشنویسی شیوهای دارد که مورد استقبال بسیاری از استادان خوشنویسی است.

آنچه در پی می‌آید گفت‌وگو با استاد  طراز اول خوش‌نویسی‌ست.

آقای امیرخانی می‌خواهم تصویری که از مولانا در ذهن شماست را بدانم و اینکه در واقع میراث مولانا در خاطر شما چیست؟ 
شخصیت مولانا شاید بیشتر از هر شاعر بزرگ دیگری در کلمات و اشعارش متجلی است. او بی‌آنکه ملاحظه یا مصلحت‌اندیشی‌ای داشته باشد، تمام آنچه را می‌اندیشیده، چون چشمه‌ای جوشانده و در فضای عالم جریان داده است. البته ما به‌عنوان کسانی که فارسی‌زبان هستیم، این توفیق را داریم که درک و دریافت بیشتری از لطایف و معانی آثار مولوی داشته باشیم. این موضوع برای ما فرصت بزرگی است تا از معارف نهفته در اشعار وی بهره‌مند شویم. ما این قدرت را داریم تا لطایف زبانی شاعری را که یکی از بلندآوازه‌ترین شاعران ماست، به خوبی درک کنیم. بدون‌شک هر فرهنگی بزرگان خود را در عرصه هنر و فرهنگ دارد، اما ما این توفیق را داریم تا از این آوای بلند که ماحصل عواطف و نگرانی‌های انسانی است و با وجود چندین قرن فاصله همچنان جزو مهم‌ترین دغدغه‌های ماست، بهره‌مند شویم؛ آن هم از زبان این نوابغ بزرگ که قدرت بیان‌شان همچنان می‌تواند قدرت تخیل انسان را بیان کند. 
  چه چیزی در اشعار مولانا تا این اندازه او را متشخص کرده است؟
همانطور که گفتم «مولانا» با قدرتی که در آثارش جلوه دارد و با استفاده از کلام درخشانش، اندیشه و تخیل انسان را به بهترین شکل ممکن بیان می‌کند. این آثار از چنان قدرتی برخوردار است که همچنان می‌تواند به‌عنوان چشمه‌ای جوشان، برای ما عمل کند. آثار شاعران ما از حافظ و سعدی گرفته تا مولوی و نظامی چنان است که تمام سیطره تخیل را وسعت داده است. ذوق، اندیشه، شور، هیجان و لسان منعکس‌شده در کلمات شاعری چون مولانا، چنان بی‌پرده است که گاهی هم‌اکنون هم که مورد مطالعه قرار می‌گیرد، موجب حیرت و تعجب می‌شود. اهمیت چنین مساله‌ای زمانی بیشتر می‌شود که به این نکته توجه داشته باشیم که خواه‌ناخواه مولانا در زمانی می‌زیسته که مشکلات و ملاحظات سیاسی چون هر زمان دیگری وجود داشته، اما «مولانا» تمام تلاش خود را کرده تا با آزادگی بیان و اندیشه هر آنچه را می‌خواسته در بهترین شکل ممکن به اجرا درآورد، اگر چه او در تعدادی از اشعار خود پرده‌های نازکی برای بیان آنچه می‌خواسته، کشانده و نمی‌توان این مساله را نادیده گرفت که در بیانات مولانا، ملاحظاتی از این دست هم اندک نیست. شاید به همین دلیل است که او در زمان خودش دارای مقامی بلند بوده و به‌عنوان مجتهدی تراز اول شناخته می‌شده است همچنین در عین حال پشتیبانان بزرگ و فراوانی در جامعه داشته است. شاید حمایت این مریدان از یک‌سو و موقعیت ویژه شخصیت او از سوی دیگر موجب می‌شد نگران نباشد که فردا کسی از او بازخواست کند و همین مساله نوعی شجاعت نیز برایش به همراه داشت. همچنین برخورد او به‌عنوان کسی که تجربه‌ها اندوخته و روزگارها و جاهای مختلف دنیای آن روز را از زادگاهش بلخ تا قونیه طی کرده و تجربیات فراوانی نیز به دست آورده، بسیار منحصربه‌فرد است. علاوه بر تمام اینها نمی‌توان این مساله را نادیده گرفت که «مولانا» به یک‌باره دچار تحولات شخصیتی شد که در نوع خود اتفاقی بی‌نظیر است. این تحولات شخصیتی گاه در مکتب، خانقاه یا به تدریج اتفاق می‌افتد، این در حالی است که مولانا به یک‌باره دچار تغییرات بسیاری شد. او این فرصت را یافت تا به مقام اجتهاد برسد و در کنار آن، تمام علوم معمول آن زمان را درک کند. در واقع برخورد او با شمس، باعث شد دنیای جدیدی پیش چشم وی باز شود و همین مساله موجب شد یک مرتبه به مقام جدیدی دست یابد. او به‌عنوان انسانی که با این تحولات مواجه شده، نگاهی متفاوت به دنیا پیدا کرد. دنیای جدیدی که فراروی او گشوده شد به همراه تجربیات قبلی مولانا وقوف و تسلطش به علوم زمان، از وی چهره‌ای، که همچنان در دنیای هنر می‌درخشد، ساخت. ضمن اینکه مولانا در منطقه‌ای زندگی می‌کرد که بین دو فرهنگ قرار داشت؛ قونیه از یک طرف با ترکیه امروز و به نوعی اروپا و از طرف دیگر با دنیای شرق، هم‌مرز بود. به همین خاطر این موقعیت ویژه نیز در ترکیب‌بندی شخصیت مولانا اثر داشت. 
  تحولاتی که شما به آن اشاره دارید و تحولاتی که به یکباره صورت گرفت، چگونه می‌تواند اتفاق بیافتد؟ آیا تنها همنشینی با شمس  به بروز چنین اتفاقی منجر شده است؟
تحولاتی که در روح و اندیشه او به‌وقوع پیوست با آن بضاعت و بنیه قبلی یک مرتبه منجر به انفجاری شد که باعث شد در روح و زبان و شخصیت او متجلی شود. زمینه این تحولات، قبلا هم در او وجود داشته است، اما قبل از اینکه با شمس برخورد کند، این جنبه‌ها به شکل عینی نمود پیدا نکرد. اما برخوردش با شمس باعث شد همه آن پس‌انداز روحی و روانی از طریق کلمات که مثل جواهر درخشان بود، به دست ما برسد، این در حالی است که گیرایی و جذبه کلمات او فوق‌العاده زیاد است. مولانا در عین اینکه نسبت به موازین شعر و ادبیات اظهار بی‌اعتنایی می‌کند، آثارش در بالاترین مقام شعر و ادب هم قابل‌ارزیابی است. 
 یکی از مشخصه‌هایی که مولانا را از سایر شعرای قبل و بعد جدا می‌کند، این است که او مرد هجرت‌هاست. اگر قدرتی و موقعیتی داشته، همواره امکانات و مکان‌های مادی خود را رها و هجرت می‌کند. 
جالب اینجاست که رها نمی‌کند. این نکته‌ای است که در برخی تذکره‌ها نوشته شده است، در حالی که آنچه او داشته، مقام پیشوایی و اجتهاد و احترام و منزلتی است که هر روز بیشتر می‌شده است. پایه‌های قوی حضور او آنچنان معتبر بوده که هیچ‌کس نمی‌توانسته آن را بلرزاند یا جابه جا کند، البته همواره مخالفت‌هایی علیه او بوده، اما آنچنان نبوده که بتواند بر موقعیتش غلبه کند. درواقع کسی نمی‌توانسته مشکلی برای آن همه محفوظات او به وجود بیاورد. مقام مولانا در زمان حیاتش مقامی بسیار ارزشمند و جدی است و این هم شانسی بود که این شاعر بزرگ داشت. اهمیت این ماجرا زمانی بیشتر می‌شود که به این مساله توجه کنیم که به هر روی بسیاری از شاعران ما چون حافظ، خیام، یا حتی بزرگ‌آوازه‌ای چون «مولانا» ناگزیر بودند بسیاری از ذخایر علمی خود را پنهان کنند، چون شرایط اجتماعی و سیاسی آنها در وضعیت نابسامانی قرار داشت. اما «مولانا» به پشتیبانی حامیان خود، که درصد قابل ملاحظه‌ای در جامعه بودند، توانست با آزادی بیشتری اندیشه‌های خود را بیان کند. 
  علاوه‌بر وجوه شخصیتی و عرفانی مولانا و تاثیر عمیقی که بر ادبیات گذاشته، می‌توانید درباره تاثیرات او بر هنری چون خوشنویسی بگویید؟ 
اول باید گفت که ادبیات ایران چه نقشی در خوشنویسی داشته است. طبیعی است که شاعرانی چون حافظ، سعدی، فردوسی و مولوی سهم عمده‌ای در این مساله داشته‌اند. هنر خوشنویسی مثل پرنده‌ای است که دو بال دارد؛ یکی از آن ادبیات است که حامل تجربه تاریخی ماست و حامل هنر بسیار عزیز و ارجمندی است. در این میان تمام ذوق افراد حساس تاریخ و جامعه ما بیشتر به آن سمت متمایل شده است. دلیل دیگر این ماجرا نیز این بوده که در سایر رشته‌ها ممنوعیت و محدودیت‌هایی وجود داشت و گاه حتی به تعطیلی کشیده می‌شد. این اتفاق اما برای ادبیات رخ نمی‌دهد، پس تمام توانایی مردم با ذوق و برجسته ما در طول تاریخ، بدون اینکه با مانعی روبه‌رو شود، به سمت ایجاد آثار ادبی هدایت می‌شود. در همین زمینه خوشنویسی هم هیچ‌وقت با محدودیت یا ممنوعیت روبه‌رو نشده است. بنابراین این دو رشته هنری مکمل هم بوده‌اند. درواقع جنبه معنوی و معرفتی هنر خوشنویسی که فوق‌العاده برانگیزاننده است، به همراه ادبیات غنی و پرمایه‌مان همواره دوشادوش یکدیگر بوده‌اند. خوشنویسی این قدرت را داشته است تا جرعه‌ای از این دریای بی‌پایان بنوشد و آثارش را به ادبیات بی‌نظیر ایران مزین کند. و در این میان سهم مولا‌نا از این بابت، بسیار عمده است و آثارش با ذوق خوشنویس تناسب دارد.

گفت‌وگو: زهرا راد

 

۱۶ مهر ۱۳۹۱
تعداد بازدید: ۲۵۸
کد خبر : ۶۳۰

نظرات بینندگان

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.