شهر خجند در شمال تاجیکستان در تاریخ و فرهنگ ورارود از جایگاه والائی برخوردار بوده و همواره به عنوان کانون تحولات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و شاهد حوادث و وقایع مختلف و فراز و فرود های زیادی بوده است.وجود مدارس و حوزه های علمیه،مساجد،اماکن تاریخی و بازار ها و کاروان سرا ها و مراکز تجاری این شهر را شهره آفاق نموده است.
عالم سخن کمال بگرفت
امروز جز این سخن سخن نیست
خجند در تذکره و تاریخنامه های گذشته به عنوان "عروس دنیا"،"طراز جهان"،" بهجت مآل"،"دلبرنده" یاد شده و جهانگردان و مورخین این شهر را به سبب وفور نعمت و مردم مودب و بافرهنگ ستوده اند. این شهر بزرگان و چهره های ناموری را به جهان تقدیم داشته که در این ردیف می توان به اساسی ابو محمد حامد بن خضر خجندی ،ابو عمران موسی ابن عبدالله خجندی،ابوذکریا یحیی بن فضل وراق خجندی،عمران هارون ابن طالب خجندی، ابو عبدالله سلیمان ابن اسرائیل خجندی،ابوالفضل احمد ابن یعقوب خجندی،قاضی بدر این زیاد خجندی،ابوالحسن علی ابن عیسی خجندی،ابو الحسن علی ابن اسماعیل خجندی و مهستی خجندی وکمال خجندی ،باباجان غفور اف،...به عنوان مشت نمونه خروار می باشند.
در این میان نام شیخ کمال الدین مسعود خجندی،عارف و شاعر معروف جایگاه ویژه و خاص دارد و برحق نام او بر تارک عرفان و شعر فارسی از زمان زندگی او تا کنون می درخشد.برحق خجند باستان با کمال،عارف و شاعر نامدار می نازد و یکی از دلایل شهرت و معروفیت خجند همانا خواجه کمال،فرزند شیرین کلام و شهیر او بوده است.
کمال الدین مسعود خجندی معروف به "شیخ کمال" و "بابا کمال" و "خواجه کمال"در سال های 1318/1321 میلادی در شهر خجند در خانواده مرد دانشمند به دنیا آمد و پس از تحصیل علوم رایج در نزد پدرش به سمرقند و چاچ و خوارزم رفت و سپس عازم حج شد .کمال در راه حجاز به تبریز رسید و این شهر را به سبب آب و هوای مرغوب و مرکز سیاسی و فرهنگی و پر جمعیت بودن برای اقامت برگزید و چون احساس بیگانگی نداشت تا پایان عمر در این شهر به سر برد و سرانجام در اینجا بخفت.
در آن زمان حاکم تبریز سلطان حسین جلایری بود که با توجه به عظمت معنوی کمال مرید او شد و در موضعی با نام "والیان کوه" که در کنار تبریز قرار داشت در باغ زیبائی برای او خانقاه ساخت.کمال به این شهر عشق و علاقه بی نظیر داشت و آن را به عنوان بهشتی در روی زمین بار ها در اشعارش ستوده است:
زاهدا،تو بهشت جو که کمال
والیان کوه خواهد و تبریز.
و یا:
تبریز مرا به جای جان خواهد بود
پیوسته مرا دل نگران خواهد بود
تا درنکشم آب چرند آب و گجیل
سرخاب ز چشم من روان خواهد بود
آورده اند که حتی حکام زمان به او ارادت و اخلاص تمام داشتند.چنانچه در لطایف الطوایف،نوشته فخر الیدن علی صفی آمده است:" آن گاه که میران شاه، فرزند امیر تیمور گورکان به حکمرانی تبریز گماشته شد،به ملاظمت مولانا محمد شیرین مغربی رسید که از عرفای شعرا است و آنجا مرید شد و هر هفته یک بار به خانه ی او می رفت و بعد از چند وقت که به صحبت خواجه کمال رسید و لطافت صحبت او بدید از مریدی مولانا محمد خود را باز چید و به ملاظمت خواجه کمال پیچید و هر هفته دو بار به خدمت خواجه می رفت ..." ( لطایف الطوایف،با مقدمه و تصحیح احمد گلچین معانی،تهران،اقبال،1336، ص29.).
استاد صدرالدین عینی در "نمونه ادبیات تاجیک" در مورد کمال خجندی می نویسد:"در "تذکره آتشکده" و "قاموس الاعلام" از "روضه الصفا" منقولا مذکور است که شیخ چندی به قلعه ی سنگ محبوس بوده و به انشاد رباعی ای از آن جا خلاص شد.رباعی این است:
کی باشد ازین تنگ برون آمدنم؟
نام است ازین ننگ برون آمدنم
گویی مگر از سنگ برون می آید
پروانه ی از سنگ برون آمدنم
در سخن های شیخ کمال ،طرز خاصی است که دیگران را کم اتفاق می افتد.
کمال در اشعارخود ،لفظ های دومعنی دار و جناس را بسیار به کار می برد،و به هر دو معنی هم شعرش از جزابیت نمی براید.چنانچه :
گفتم دوای درد دلم را خطی نویس
گفتا دوات چون بنویسم "دوات" نیست
دوات دوم را همچنان که به معنی "دوای تو" گرفتن ممکن است اینچنین به معنی "سیاهی دان" هم به کار بردن روا است.برای نو آموزان ادبیات این قدر ایضاح را لازم دانسته شد .باقی به همین قیاس است. و الا اهل سخن ، به این قبیل شرح ها محتاج نیستند.
در حق سخنان شیخ کمال کسی این قطعه را نوشته:
چو دیوان کمال افتتد به دستت
نویس از شعر او چندان که خواهی
ز هر لفظش دوان مگذر چو خامه
به هر حرفش فرو رو چون سیاهی
(از کتاب "نمونه ادبیات تاجیک"،به کوشش دکتر علی رواقی،سازمان میراث فرهنگی،گردشگری و صنایع دستی،تهران،1385،ص41)
کمال در دوران زندگی خود به عنوان عارف و شاعر شهرت فراوان داشت و دیوان او شامل بیش از هشت هزار بیت است که مقداری رباعی نیز شامل آن می شود و توسط یکی از شاگردان او تدوین و تهیه شده است. در دیوان او غزل جایگاه ویژه دارد و بیشتر آثار او را تشکیل می دهد.عشق بر خداوند و شاد بودن و شاد زیستن جانمایه غزل های او را فراهم آورده.عبدالرحمان جامی در بهارستان در باره کمال نویسد:" وی در لطافت سخن و دقت معانی به مرتبه ای است که بیش از آن متصویر نیست . اما مبالغه در آن شعر وی را از حدی ثلاثت بیرون برده است و از چاشنی عشق و محبت خالی مانده .در ایراد امثال و اختیار بهر های سبک با قافیه ها و ردیف های غریب که سهل و ممتنع است ،تتبع حسن دهلوی می کند.اما آن قدر معانی لطیف که در اشعار وی است،در اشعار حسن نیست ...و بعضی از عارفان که به صحبت شیخ کمال و خواجه حافظ هر دو رسیده بودند،چنین فرموده اند که صحبت شیخ به از شعر وی بود و شعر حافظ به از صحبت او"("بهارستان"،چاپ شهر دوشنبه،با کوشش عباس اعلاخان،انتشارات معارف و فرهنگ،2008،ص 177 ).
به هر صورت کمال از سبک و شیوه شعرای متقدم،عطار نشابوری،سعدی شیرازی، خیام نشابوری، حسن دهلوی، ظهیر فاریابی،خاقانی شروانی،انوری ابیوردی نظامی گنجوی، شاه نعمت الله ولی و معاصر خود حافظ شیرازی تاثیر پذیرفته و گاه از اشعار آنها پیروی و استقبال نموده و گاه در وزن و ردیف و قافیه و مضامن دنباله آنها بوده است.
چنانچه خاقانی گوید:
به زبان چربت ای جان بنواز جان ما را
به سلام خشک خوش کن،دل ناتوان ما را
کمال:
چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را
که از او به هم برآری همه وقت حلقه ها را
کمال در جایئ خود را با کمال الدین اسماعیل اصفهانی،شاعر پرآوازه مقایسه می کند:
بود وقتی کمال اسماعیل ،
شرف روزگار اهل سخن
به کمال تو در سخن کامروز
آن بزرگ این شرف نداشت که من
دو کمالند در جهان مشهور
یکی از اصفهان یکی ز خجند
فی المثل در میان این دو کمال
نیست فرقی مگر به مویی چند.
در این میان بیشترین پیوند عمیق میان کمال و حافظ شیرازی بوده. دولت شاه سمرقندی در تذکره الشعرا در باره ارتباط حافظ و کمال می نویسد:" ... در آخر حا ل معتقد خواجه حافظ شیرازی بوده و خواجه حافظ را شیخ کمال نادیده خلوص اعتقادی موکد بود و همواره سخنان شیخ را طلب نمودی و از غزل های روح افزای حضرت شیخ او را ذوقی و حالی حاصل شدی ...". دولت شاه در ادامه ی گزارش خود افزوده است که کمال غزلی برای حافظ فرستاد که مطلع آن چنین است:
گفت یار از غیر ما پوشان نظر، گفتم :"به چشم"
وانگهی دزدیده در ما می نگر، گفتم": به چشم."
حافظ به این مصرع که می رسد شور و حالی می یابد :
"تشنگان را مژده ای از ما ببر، گفتم:" به چشم."
اما رابطه ی حافظ و کمال چندان هم آرام نبوده است"..
اشعار دلاشوب کمال شعرای متاخیر را نیز تحت تاثیر قرار داده و بسیاری از گویندگان با نام ادب فارسی،از جمله سلمان ساوجی ،عبدالرحمان جامی،خیالی بخارائی،بدر الدین هلالی،عبدالرحمان مشفقی،سیّدای نسفی،تاش خواجه اسیری خجندی،عبدالقادرخواجه سودا،صدر الدین عینی و دیگران بر غزل های شور انگیز او نظیره و یا جوابیه گفته و ارادت و علاقه خاص خویش را به این عندلیب بوستان سبز چمن زاران خجند ابراز داشته اند.
اشعار کمال با توجه به جاذبه و از حسن آهنگ و موسیقی برخوردار بودن از سوی چندین خواننده خوش صدای تاجیک،از جمله استادان موسیقی تاجیک معروف خواجه بهادر ،بای محمد نیازوف و جوره بیک مرادوف،سرآمدان هنر تاجیکی وارد پرده موسیقی شده است که یکی از دلایل در میان مردم جا افتادن غزل های کمال محض خواندن اشعار کمال توسط خوانندگان است که در واقع شیر و شکر آمیخته شده اند.
به هر صورت کمال در ایران و تاجیکستان و افغانستان شاعر شناخته شده و محبوب است. آرامگاهش در تبریز زیارتگاه اهل دل است. کمال الدین بهزاد،نقاش مانی قلم نیز در کنار کمال خجندی خفته است.
عزیز دولت آبادی و ایرج گلی سرخی، دو تن از دانشمندان سرشناس ایرانی دیوان کمال را در ایران منتشر نموده اند و تلاش های این دو بزرگوار در امر معرفی کمال در ایران شایسته تحسین است.
پرتو نادری،محقق برجسته افغانستانی در مورد احوال و اشعار و جایگاه او در ادب فارسی مطلب صمیمی نوشته که خوانندگان از مطالعه آن فیض و بهره فراوان برده اند.
در حقیقت شخصیت هائی مثل کمال خجندی،ابو علی سینا،میر سید علی همدانی،مولانا،شوکت بخارائی،طبیب اصفهانی،قصاب کاشانی، نظامی گنجوی،خلیل الله خلیلی...که در محل دیگری به دنیا آمده و در منطقه دیگر مدفون شده اند می توانند به عنوان پل ارتباطی میان ملل و اقوام خدمت کنند. البته در زمان زندگی آنها مرز سیاسی ای در میان نبود و همه قلمرو فارسی زبان و اسلامی را موطن خویش می خواندند. لذا این بزرگمردان در پیوند ملت های منطقه می توانند موثر و مفید واقع افتند.
ساخت فیلم های سینمائی،مستند سریال، چاپ آثار آنها با دو زبان- زبان زادگاه و محل دفن،خواندن اشعار و سرود های آنان از سوی خوانندگان فارسی زبان فعالیت هائی است که باید در این عرصه انجام شود و وسیله مناسب جهت آشنا شدن مردمان منطقه می گردد.
مردم تاجیک به کمال احترام خاص دارند. باغ کمال در شهر خجند در کنار تئاتری که به نام این ستاره نظم فارسی گذاشته شده،قرار دارد و دویست قدم دورتر مجسمه کمال در گلگشت خجند قامت افراخته است. انتشاراتی در این شهر و جایزه ادبی ای نیز به خاطر پاسداشت مقام او در تاجیکستان تاسیس شده است.
نورمحمد نیازی،شاعر معروف و معاصر از خجند این شهر را امروز چنین توصیف می کند:
دریا خموش می گزرد از بر خجند
سیحون طراز را به هوس سیر دیدنیست
آواز خود از نمی کند از آن جهت بلند
اینجا صدای عشق و محبت شنیدنیست
هر گه که می رسد نفس گرم نوبهار
از شوق دوستداری خود او دمیدنیست
هر چند خجند و تبریز به طور رسمی حکم خواهر خواندگی دارند ولی در گذشته که امکان مراودات و رفت و آمد محدود و مشکل و وسیله نقلیه زیاد نبود اما مردم این دو شهر آشنائی عمیقی از یکدیگر داشتند ولی در روزگار ما این شناخت با اینکه وسائل رفت و آمد خیلی زیاد و آسان شده در حد کافی نیست. هرچند قرار بود میان این دو شهر پرواز هوائی انجام بگیرد ولی هنوز انجام نشده.البته ناگفته نماند که اخیرا میان استان داری های خجند و تبریز در این زمینه تلاش های در حال صورت گرفتن است.
چه بهتر می بود خیابان،کوچه، جاده، پارک،گلگشت(بلوار)، کتابخانه، موسسه.... در ایران به نام این عارف و سخنور شیرین کلام که تبریز را با بهترین شیوه وصف نموده است نامگذاری گردد و نیم پیکره و مجسمه اش در کنار پارکی که در نزدیکی سفارت تاجیکستان در نیاوران(ابتدای کاشانک)قرار دارد، گذاشته شود و اشعار او را خوانندگان ایرانی در قالب موسیقی اجرا کنند.البته این فعالیت ها به آن خاطر صورت نمی گیرد که حتی فرهنگیان کمال را به طور بایسته و شایسته نمی شناسند . لذا لازم است،آثار،اشعار،اندیشه و افکار کمال،تاثیر او از شعرای سلف و تاثیر او بر شعرای خلف،اهمیت آثار کمال در ادبیات فارسی،ذکر او در تذکره و بیاض ها... که از سوی اهل تحقیق ایران و تاجیکستان و افغانستان انجام شده بیشتر مورد کند و کاو و نشر قرار بگیرد تا شاید کمال که در تاجیکستان به دنیا آمده و در ایران آرمیده است بهانه مناسبی در تقویت پیوند های ادبی و فررهنگی دو کشور قرار بگیرد.جای خالی فیلم مستند در این زمینه همچنان خالی است.
شاه منصور شاه میرزا
کارشناس فرهنگی در موسسه فرهنگی اکو