این شش نفر صاحب نام تئاتر در زمینه طراحی صحنه موفق شدند به مدد خلاقیت، اراده و پشتکار هنر تئاتر را به دستاوردهای تازه ای برسانند و با تجربه کردن و کشف ناشناخته ها, امکانات هنر تئاتر را گسترش دهند به طوری که صحنه های تئاتر بر اثر تلاش و کوشش آنان به امکاناتی تازه و بدیع برای بیان خود دست یافت.
1 - اداوراد گوردون کریگ Edward Gordon Craig: (بازیگر, کارگردان, طراح و نظریه پرداز تئاتر) متولد 1872 استرینچ انگلستان. پدرش «ادوارد ویلیام گودوین» آرشیتکت و معمار هنرمند و شیفته تئاتر و مادرش «الن تری» یکی از سرشناس ترین هنر پیشگان تئاتر انگلیس بود.
او کار در تئاتر رابه همراه مادرش از سن سه سالگی و ابتدا به عنوان یک بازیگر شروع کرد
سپس با بهترین معلم خود در تئاتر در سن 16 سالگی آشنا شد یعنی کارگردان معروف تئاتر «هنری ایرونیگ» که طی 8 سال همکاری باوی به دریافتهای تازه ای در تئاتر دست یافت از جمله:
- او معتقد بود که: «هنر تقلید نیست, بلکه خلاقیت است» و با این دریافت تازه به اهمیت تخیل و ابداع در هنر واقف گردید و همواره اندیشه اش را صرف تغییرات اساسی از شیوه های قراردادی مرسوم اجزای نمایشی به خصوص در آثار شکسپیری کرد .
- او در سال 1905 در کتاب خود به نام «درباره هنر تئاتر» به تفصیل بر حضور خلاق کارگردان, اهمیت و رنگ در خلق فضای تئاتری تاکید ورزیده است. به عقیده او «هنر» یعنی کشف به وسیله نشانه هایی که در طبیعت یافت میشود.
- او پس از آشنایی با استاد مسلم رقص «ایزادورا دونکان» طرفدار روشی گردید در تئاتر که در آن گسترش رقص، حرکات میمیک و فرم های بصری هر چه بیشتر در آن تقویت گردید.
- راز کار او در دانش شگفت انگیز صحنه و افههای صحنهای نفهته بود. او معتقد بود که همه کارهای هنری باید از مواد و مصالح مرده ساخته شوند و هر چیزی که از طبیعت گرفته می شود باید شکل هنری داشته باشد سنگ، مرمر، برنز، بوم، کاغذ و رنگ.
- به اعتقاد او صحنه پرداز به هرگونه هم بازیگر است هم نویسنده، هم نقاش و هم آشنا به اصول نور و هم دکور ساز و طراح
- او معتقد بود: اساس عمل دراماتیک تنها به هنرپیشگان , متن, حرکت و صحنه آرایی منحصر نمیشود بلکه تئاتر را ژست (درونمایه نهایی) کلمات (جان مایه نمایشنامه), نقش و رنگ (اساس دکور) و ریتم (اساس حرکت) به وجود می آورند. (صحنه سازی ترکیبی)
- سرانجامِ نتایج او از «صحنه سازی ترکیبی» این است که باید تلاش کرد تا همه چیز فدای دکور و لباس نشود و تئاتر به شکل ناب خود درآید و این هنر که با بازی تصویر, کلمه, رنگ و نور اندیشهای را بیان می کند از یوغ ادبیات, موسیقی و نقاشی رهایی بیابد.
کریگ یکی از هنرمندان قرن بیستمی بود که با تلاش و پشتکار خود و اعتراض به مبانی و هنجارهای زمان خود به نوآوری و کشف قواعد و قوانین تازه جهت پیدا کردن شیوه های نو دست زد و با ابداعات خود به زیبایی شناسی تئاتری و عوامل و عناصر تشکیل دهنده آن نظم و سامانی تازه بخشید. نوآوریهای کریگ برخلاف صحنه پردازی تئاتر ناتورآلیستی رایج آن سالها بود .
نظرات او تاثیر شایانی بر تئاتر قرن بیستم و بخصوص بر کسانی که به نظریه «تئوری تئاتر» معتقد بودن از جمله «ژان لویی بارو» می گذارد. کریگ در سال 1966 چشم از جهان فرو بست .
2 - ماکسن راینهارد: Max Reinhardt (1943 - 1873 میلادی): نام واقعی اش گلدمن است , بازیگر, کارگردان و مدیر تئاتر اتریشی، دروین دیده به جهان گشود.
- او می خواست تئاتر را به گوشه و کنار زندگی انسان نفوذ دهد چه به صورت اجرای خصوص برای یک جمع خاصی, چه به صورت نمایش عظیم با هزاران تماشاگر.
- او از آن دسته کارگردانانی در آغاز قرن بیستم و کمی پیش از آن بود که صحنه نمایش را به شدت تحت تاثیر نبوغ خود قرار دادند. این دسته کارگردانان نه تنها روش های بازیگری , کارگردانی و صحنه آرایی را به سبک ویژه خود خلق نمودن و از موسیقی, نور, حرکت و وسایل تکنیکی بهره فراوان گرفتند بلکه درباره معماری تئاتر و نحوه قرار گرفتن بازیگران و تماشاگران تئاتر نیز ابداعات چشمگیری به عمل آوردند.
- او در تئاتر «دویچز» به عنوان جانشین «اورتوم برام» مجموعه اجراهایی را به عنوان کارگردان هنری به صحنه برد که به سرعت برلین را به صورت یکی از مراکز تئاتری اروپا درآورد.
- او دریافته بود که صحنه پردازی نمایشنامه های متفاوت نیاز به محیط های متفاوت (معماری تئاتر) دارد بنابراین طرح ایجاد سه تئاتر (سالن نمایش) را در یک مکان را ارائه داد:
1 - تماشاخانه جمع جور (کامرا اشپیله) برای نمایش در روانشناختی مدرن
2 - تالار نمایش بزرگتر برای آثار کلاسسیک (دویچز تئاتر)
3 - یک آمفی تئاتر برای اجراهای حماسی (فکر ساختن تئاتر ملی لندن با سه سالن زیر یک سقف سالها بعد به وقوع پیوست).
او دراجرای نمایشهای منظم و صمیمی و تاثیرگذار که پر از نکات دقیق و موشکافیهای روانشناسانه بود شهرت و تخصص یافت.
او با ذوق هنری و هوش سرشار خود برخی از ایده های «ادوارد گوردن کریگ» را به مرحله اجرا درآورد.
- او همچون «مه یر هولد» آزادانه از سنت های تئاتری دیگران وام می گرفت و از تاثیری جادویی رنگ و استفاده از دستگاههای پیشرفته صحنه ها همانقدر خوشش می آمد که از بازیگری ناب و بی پیرایه!
- قصد او آزاد کردن تئاتر از قید و بند ادبیات و راهنمایی تماشاگران به سوی امپراتوری هنر بود.
- او تئاتر را جشنی بزرگ می دانست و سیاست را از آن برکنار و عقیده داشت که هنر سرزمینی است بی طرف و دستاورد عمده لو بر کرسی نشاندن کارگردانی در تئاتر بود (مانند گروه مینیگن، استانیسلاوسکی، آندره آنتوان، کریگ و اورتوم برام).
- از جمله ابتکارات راینهارد به کارگیری صحنه های واقعی به جای صحنه های تماشاخانه ای بود از جمله در (نمایش رویاروی در نیمه شب تابستانی که در آن جنگلی واقعی را بر صحنه برد) و از جنگل به عنوان دکور نمایشی استفاده کرد.
- او در اجرای درخشان و پایدار و ماندنی از «او دیپ شهریار» اثر «سوفکل» در یک سالن سیرک, کوشید پیوستگی تماشاگر و بازیگران را که متعلق به تئاتر کلاسیک یونان بود را دوباره برقرار کند. این اجرا و نیز نمایش «اورست» که در میدانی با پلکانهای عریض و ستونهای عظیم ارائه شد توان راینهارد را درارائه صحنه های عظیم و جمعیت زیر نشان داد.
- راینهارد برای اجرای نمایش «هر کسی» که مضمون آن به آثار مذهبی, اخلاقی قرون وسطی باز می گردد, عرصه تئاتر را به اندازه تمام شهر وسعت داد. (بازیگران در برجهای کلیساهای شهر جای گرفتند تا به موقع نجوا سر دهند و در پایان نمایش به هنگام ورود روح یکی از شخصیتهای نمایش به بهشت، داخل کلیسای جامع روشن و درهای بزرگ آن باز می شد, نوار ارگ کلیسا به صدا در می آمد و ... هم زمان ناقوسهای بسیاری از کلیساهای شهر نواخته می شد).
- او در اجرای «مرگ دانتون» اثر «گئورک بوشز» از هانامیشی (راه ورود و خروج بازیگران در تئاتر کابوکی ژاپن) که در ارتفاعی به سطح سر تماشاگران در کنار یا میان تالار می گذشت, استفاده کرد.
- او از سال 1920, جشنواره سالزبورگ را تاسیس و مدیریت نمود .
- در سال 1924 از برتولد برشت دعوت کرد تا به عنوان مشاور ادبی به برلین بیاید و با او همکاری نماید که این همکاری در تعالی هنری هر دوی آنها بسیار موثر بود.
- او با آغاز جنگ جهانی در 1933 آلمان را ترک کرد و تا سال 1938 در کشورهای اروپایی زندگی کرد و پس از آن به قصد اقامت در امریکا اروپا را ترک کرد .
- در آمریکا یک مدرسه تئاتری دایر کرد و به تربیت گروههای جوان پرداخت .
- در آمریکا کارگردانی فیلمهایی چون «شب ونیزی»، «جزیره فرشتگان» را تجربه نمود. پسر او «گونفرید راینهارد» از فیلمسازان مشهور هالیوود به شمار می رود.
3 - «اروین پیسکاتور» Erwin Pescator (1966-1893): او که در سال 1893 در آلمان به دنیا آمد از کارگردانان و صحنه پردازان صاحب سبک بود.
پدرش کشیش بود در نتیجه تربیتی مذهبی داشت. در اردوگاه مونیخ در رشته فلسفه ادامه تحصیل داد. در هنگام جنگ ناگزیز دو سال را در جبهه حضور داشت و در همان ایام هم چندین نمایش را برای هم رزمانش به صحنه برد. پس از جنگ «تئاتر» به عنوان هنر فعال اجتماعی برای او مطرح شد:
- او کارش را با «ماکس راینهارد» کارگردان نامی آغاز کرد و به مرور صاحب نظراتی متفاوت با نظرات او گردید. به خصوص در باره نقش اجتماعی و سیاسی تئاتر!
- او برخلاف کسانی همچون راینهارد, تئاتر را به منزله مجلس شورا و تماشاگران را به منزله هیات قانونگذار آن می دانست.
- نقطه نظر زیباشناسانه او از هر حیث تابع نقطه نظر سیاسی بود.
- نخستین کارهای او ملهم از مکتب اکسپرسیونیسم بود که در آنها همراه با وسایل و ادوات ماشین مدرن که صحنه را هوشمندانه میآراست. از جمله نوآوریهای اساسی که شهرتی قابل توجه را برای او به ارمغان آورد، وارد کردن فیلم در تئاتر بود که به صحنه آرایی جانی تازه بخشید و صحنه پردازی تئاتر با معقول ساخت.
- او به سنت های تئاتر جعبه ای یورش برد و به تکنیکهای جدید میزانسن و نیز تریبونی سیاسی در «تئاتر فولکس بونه» (برلین) دست یافت.
- در همان سالهای 1919 تا 1926، برتولد برشت در کنار او بر روی تئاتر حماسی (Epic) کار می کرد.
- او در اجرای نمایشنامه راهزنان اثر مشهور «شیلر» برداشتی تازه و مدرن از یک نمایشنامه از یک نمایشنامه متعلق به قرن 19 را به صحنه برد و نظرات گوناگونی را برانگیخت زیرا یکی از شخصیتهای آن نمایش (اشپیگبرگ) را در هیات یک سیاستمدار معاصر به روی صحنه برد و با این کار زمان رویداد را از قرن 19 به قرن بیستم آورد.
- اجرای پیسکاتور در ظاهر امر استقلال یک کارگردان را نسبت به یک اثر ادبی نشان می داد و در حقیقت به منزله غلبه بر شیوه کارگردانانی بود که برداشت خود را از اثر هنری بر روی صحنه می آوردند.
- در سال 1927 با همکاری یک آرشیتکت مشهور یک سالن بزرگ ؛ وسایل و امکانات تکنیکی بسیار مدرن و صحنه و قابل تغییر با پروژکتورهایی که از همه سونور می تاباند را ساخت. (تئاتر نولندروف پلاتس)
- یکی از ابداعات دیگر او استفاده از صحنه متحرک بود که در آن قسمتهای بزرگی از کف صحنه به حرکت درمی آمد و بر همین صحنه گردان بازیگر (شوایک) راهپیمایی مشهور خود را انجام می داد (در نمایش شوایک سرباز خوب براساس رمان طنز آمیز یاروسلاوهاشک).
- او در اثر دیگرش از صحنه بالارو استفاده کرد به طوری که قسمتهایی از صحنه را در جهت عمودی به حرکت درآورد (تاجر برلینی اثر والترمرنیک).
- با استفاده از فیلم و ارائه اسناد, مدارک و آمار رویدادهایی را در صحنه مجسم می ساخت که در مکانهای متفاوت پیش می آمد.
- پیسکاتور و تئاترش با مجادلات فراوان پیرامون آن تلاش و کوشش بسیار او منجر به جایگاه ویژهای برای او در تاریخ تئاتر سیاسی گردید.
- سرانجام با قدرت یافتن هیلتر در سال 1913 آلمان را ترک کرد و 2 سال در پاریس اقامت کرد و پس از تصرف فرانسه توسط نازیها به آمریکا رفت و در نیویورک سکنی گزید و در آن شهر سرپرستی یک مدرسه تئاتری را بر عهده دار شد .
- او به عنوان اولین تئورسین تئاتر سیاسی طی سالهای اقامتش در آمریکا تجربیاتش را در کتابی تحت عنوان تئاتر سیاسی منتشر ساخت.
- او پس از پایان جنگ در آلمان غربی ساکن شد تا گاه آثاری عرضه کند.
- در سال 1962 به سرپرستی تئاتر آزاد برلین منصوب شد. و در تئاتر پس از جنگ وقایع دوران معاصر را مورد توجه قرار داد.
- این تئاتر که به وقایع و حوادث تاریخ معاصر به روشی تحقیق و مستند نظر داشت بسیار مورد توجه هنر دوستان واقع شده بود.
- او در همان سالها, نمایشنامه قصه رابرت اوپنهایر «اثر» هانیار کیپهارت که بسیار مورد توجه اش قرار گرفته بود را بر صحنه برد.
- اثر دیگری او در این سبک (تئاتر پس از جنگ) نمایشنامه «استنطاق» اثر «پیتر وایس» بود که بر اساس پرونده های محاکمات و اظهارات تکان دهنده اداره کنندگان و جان به در بردگان اردوگاههای مرگ آلمان نازی نگاشته شده بود که در سال 1965 بر صحنه تئاتر (برلین) برد که مورد استقبال فراوان قرار گرفت.
- برشت درباره او می گوید : ......... بدون شک عمده ترین تلاش برای آنکه تئاتر خصیصه ای آموزشی به خود بگیرد از جانب او صورت گرفت...
4 - مه یر هولد Me yer hold (1940 - 1874 م): «کارل تئودور کازیمیر مه یر هولد» یکی از پیشتازان عرصه تئاتر در 28 ژانویه 1874 در مرکز ناحیه پنسا در جنوب مسکو دیده به جهان گشود . پدر و مادرش آلمانی الاصل بودند. در 1894 دبیرستان رابه پایان رساند و وارد دانشکده حقوق دانشگاه مسکو شد پس از یک سال این رشته را رها کرد در فوریه سال 1896 در آزمون نهایی «انستیتو فیلار مونیک و دراماتیک» مسکو شرکت کرد . در سال 1898 «تئاتر هنر مسکو» توسط «کنستانتین استلانیسلاوسکی» و «نیمروویچ دانچنکو» رسما کار خود را آغاز کرد و از مهیرهولد دعوت شد تا با این گروه همکاری کند . اصل مورد عمل استانیسلاوسکی رئالیسم در نهایت و منتهای آن بود و این جمع در حقیقت همتای روسی تجربیات تئاتری گروه منینگن و آندره آنتوان بود. در این نوع تئاتر آنچه مرسوم و قراردادی بود می بایست با بیرحمی از صحنه تئاتر رانده می شد. نگرش او به بازیگری و به طور کلی تئاتر با طبیعت گرایی که استلانیسلاوسکی در نظر داشت متفاوت است او در جستجوی ابداعات صحنه ای جدید و کشف روشی متناسب با توجه به رخدادهای فرهنگی و اجتماعی در آغاز قرن بیستم که در کشورش به وقوع پیوسته بود در آغاز دومین فصل هنری گروه تغییراتی در روش هنری خود قرار داد و نام گروه را نیز به «گروه تئاتر نو» تغییر داد. مهیرهولد به خوبی احساس کرده کرده بود که تحول تئاتر در گرو رسیدن به یک شیوه اجرایی تازه است.
مهیرهولد روش جدیدی ابداع کرد که نام «قرارداد آگاه» به آن داده بود. در این شیوه به خلاف تئاتر ناتورالیستی (که معتقد به جذب شدن تماشاگر و یکی شدن وی با هنرپیشگان و محسور شدن وی است) علاوه بر نویسنده, کارگردان و بازیگر نفر چهارمی نیز هست و او تماشاگر است که از برخورد بازی بازیگر و تحلیل او (تماشاگر) شعله ای پاک افروخته می شود. او با این تعریف مشهور که «تئاتر خوب آن است که تماشاگر لحظه ای هم فراموش نکند که درصحنه تئاتر حضور دارد» روش خود را پایهگذاری کرد.
مهیرهولد در 1906 تئاتر غیر رئالیستی محض را فعلیت داده بود به سوی سبک اجرای صرفاً نمایشی غیر ادبی تر گام برمی داشت.
در سال 1910 مه یر هولد بیدرنگ یک تئاتر استودیو تجربی را تاسیس کرد در این ایام کمدیا دلارته توجه او را به خود جلب کرده بود برای مه یر هولد این نوع تئاتر آمیزه ای بود از فرهنگ عامه همراه تخیل حرکات بازیگر در اشکال خاص خود و قواعد ویژه ای که می توانست در تایید روش مورد نظر مورد استفاده قرار گیرد این سبک مانند شیوه ای که به نام «فوتوریسم » آن سالها توسط عده ای از هنرمندان نوگرا باب شده بود با سیرک پیوندهایی آشکار داشت . هر دو روش به پانتومیم آکروبات گرایش فراوانی داشتند. مه یرهولد در کارهای این دورة خود بر آن بود تا تزئینات صحنه را هر چه بیشتر کاهش دهد و از صحنه گردان استفاده کند با آغاز انقلاب در سال 1917، ماموریت تازه ای برای تئاتر در نظر گرفته شد که باید درهای تئاتر به روی توده های گسترده مردمی که تا آن زمان فرصت بهره مند شدن از خدمات و آموزشهای فرهنگی را نداشتند، باز شد. در نتیجه تئاتر خود را مجدداً به عنوان یک واقعیت مجاز و رسمی بازیافت و به عنوان یک حقیقت نوین زندگی به منصه ظهور رساند. در همین سال مهیرهولد موضوع «بیومکانیک» خود را در مورد تبدیل حرکات به شیوههای مخصوص همچون خیمه شب بازی با نیم کلمه ای تغییر داده و «سوسیومکانیک» را مطرح ساخت. او با استفاده از عناصر نمایش چینی، فیلم صامت و امکانات سیرک و حرکات ژیمناستیک، بین سالهای 1921 تا 1930، مکتب صحنه گردانی خود را تکمیل کرد و به قول خودش نمایشی متناسب با عصر ماشین را پیشنهاد کرد. در سال 1921 مدرسه کارگردان های جوان توسط وی تاسیس شد. پس از مرگ لنین، و در دوره استالین کشاکش بین تئاتر و حکومت برای مه یر هولد تا سال 1938 ادامه داشت. در این سال فعالیت تئاتریش از سوی مقامات متوقف شد و تئاترش تعطیل می گردد و نام او در زمره فرمالیستها قرار می گیرد. استانسیلاوسکی نیز در همین سال چشم از جهان فرو می بندد در سال 1939 مهیر هولد به اردوگاهی در ناحیه دریای شمال تبعید می شود در 1940 در حالی که 66 سال از عمرش می گذرد دیده از جهان فرو می بندد.
5 - یوگنی واختانگف Yevgeny Vakhrangov (1922 - 1883 م): یوگنی و اختانگف بازیگر و کارگردان صاحب سبک تئاتر در سال 1883 در روسیه دیده به جهان گشود و در سال 1922 در سن 39 سالگی چشم از جهان فرو بست. هفده ساله بود که با نمیروویچ دانچنکو و کنستانتین استانیلاوسکی، کارگردانان نامی و موسسین تئاتر هنر مسکو آشنا شد. کارش را نخست با بازیگری آغاز کرد و در رپرتوارهای تئاتری این گروه در بالغ بر پنجاه نقش ظاهر را شد. وی در مقابل این نظر استانیلاوسکی که معتقد بود تماشاگر باید فراموش کند که در تئاتر نشسته است نظر زیر را ارائه می دهد: «بیننده در تئاتر خواهد نشست و یک لحظه هم فراموش نخواهد کرد که درتئاتر نشسته است».
در سال 1914 کارگاهی مرکب از تعدادی دانشجوی تئاتر, منشعب از گروه هنر مسکو تاسیس گردید که سرپرستی آن به واختانگف محول گردید. کتاب مه یر هولد با عنوان «درباره تئاتر» بسیار مورد توجه واختانگف بود. واختانگف با به کارگیری نکات مهمی از هر دو روش مدیر هولد واستانیلاوسکی همچون پلی استوار به تفاهمی میان روش های متفاوت این دو کارگردان دست یافت . در سال 1917 نام کارگاهی که واختاگف سرپرستی آن را بر عهده داشت.
نام کارگاه نمایشی به «استودیو دراماتیک مسکو» تغییر یافت. و گروه او به نام «هابیما» از آن استودیو منشعب شد. نخستین محصول تلاش های او در پرداخت صحنه ای جدید نمایشنامه «معجزه سنت آنتوانی» اثر موریس مترلینگ بود که در 1918 به صحنه رفت . و آخرین و مشهورترین کار واختانگف نمایشنامه «تورانداخت» اثر کارلوگوتزی, نمایشنامه نویس ایتالیایی بود که در سال 1922 به صحنه رفت.
در 27 فوریه 1922 برای استانیسلاوسکی و دانچنکو و هنرجویان تئاتر هنر مسکو اجرایی تمرینی از نمایش تورانداخت را به عمل آورد. در حالیکه هنگام اجرای نمایش در خانه در حال احتضار بود.
چند روز بعد در ماه مه 1922 واختانگف در اثر سرطان در گذشت. او جهت دستیابی به هدف خود از شیوه های متاثر خاور دور کمدیا دل آرته, بداهه سازی, خیمه شب بازی, رقص و افسانه های کهن بهره می گرفت, آنچه کارهای او را یگانه و منحصر به فرد می ساخت, دقیقاً ترکیب حقیقت روانشناسانه با هشیارهایهای تئاتری بیشتر بود. او اشکال رقص وار خاص را از تئاترهای آسیایی اخذ کرده، برای نمایش های خود رقص نگاری کاملی می نوشت، شیوة نمایشی او ترکیبی از روش استانیسلاوسکی در ایجاد تمرکز، شناسایی، زندگینامه و مفاهیم پنهانی در نقش همراه با شیوه «بیومکانیک» مهیرهولد در بازیگری و طراحی به گونهای آکسپرسیونیستی بود.
6 - ریشارد واگنر: شاید به آن اندازه که در عالم موسیقی شهرت دارد در جهان تئاتر صاحب شهرت نباشد و این طبیعی است چرا که واگنر بیش از هر چیز به جهان موسیق واپر تعلق دارد لیکن پلی که از بین صحنه تئاتر موسیقی قرن نوزدهم ایجاد نمود و تحولی که در این راستا فراهم ساخت تا پیش از او هرگز تحقق نیافته بود. واگنر با انتخاب و به کارگیری ادبیات حماسی و افسانه های کهن ملل و جان دادن به آنها در صحنه گامی جدید را در عرضة هنر صحنه بوجود آورد. او هم نمایشنامه می نوشت هم موسیقی آن را می ساخت . او دربیست و دوم ماه مه 1814 درشهر لایپزیک دیده به جهان گشود. واگنر از طریق ناپدریش با تئاتر آشنا شد و در سنین کودکی دربرخی نمایشنامه ها هم ظاهر شد . هنوز 15 سالهاش به پایان نرسیده بود که به نمایشنامه غمانگیزی به نام «لئوپولد و آدلائید» نوشت او شیفته آثار بتهون و کارل ماریافون وبر بود. نخستین اپرائی که تصینف کرد به نام «پریان» اقتباسی بود از اثری از دیلیام شکسپیر در سال 1833.
در سال 1834 ریاست ارکستر در ماگدبورگ به واگنر سپرده شد واگنر درسال 1836 بر اساس نمایشنامه «اندازه به اندازه» از ویلیام شکسپیر اپرای تصنیف کرد و آن را «عشق ممنوع» نام گذاشت. او پس از مدتی دربهدری و بیکاری رهبری ارکستری در شهر ریگا واقع در ناحیه لتونی به او پیشنهاد شد. واگنر به پاریس رفت و تصمیم گرفت در این شهر که از مراکز هنری عمده اروپا محسوب میشود شغل مناسبی برای خود یابد اما موسیقی پاریس او را به خود جلب نکرد. در سال1840 واگنر موفق شد اپرای «رین زی» را به پایان رساند.
حاصل جستجوهایش کشف اساطیر و از جذابیت های آن برای صحنه اپراستفاده کردن بود، او به عنوان یک عاشق تئاتر و یا شاید بتوان گفت به عنوان یک دیوانه تئاتر به زبان هنر، واجب ترین عامل را توسل مستقیم کامل به حواس می دانست و عجیب آن که در مورد اثر اصلی او «حلقهنیبلونک» می توان تاثیر این توقع فراوان او را از تئاتر که در واقع کلید معمای کوشش های او بود و اصل اساسی آن توسل همه جانبه حواس شمرده می شد مشاهده کرد . واگنر در جهت اعتلای سنت های اپرا کوشش بسیار کرد .
آخرین اثر واگنر که به قولی تئاتریترین اثر او محسوب میشود، «پارسیفال» نام دارد که در 1882 یعنی درست در سالهای پیری و تسلط او در خلق «درام واگنری» ساخته شد سرانجام در سیزدهم فوریه 1883 هنگامی که واگنر در ونیز سخت بیمار شده بود و پس از یک درد سینه شدید درسن 70 سالگی چشم از جهان دوخت و با مرگ او یکی از درخشانترین چهرههای عالم موسیقی و تئاتر نیز خاموش شد.
منبع: http://www.ebookgeneral.ir